یک سناتور به نام رانسوم استادارد برای تشییع جنازه و تدفین مردی فقیر به شهر شینبون بازمی گردد و برای یک خبرنگار کنجکاو، داستان واقعی مردی که لیبرتی والانس را از پای درآورد را بازگو می کند.
ندارد
زیاد
حرف نداره این فیلم، یک وسترن حماسی!! از بهترین فیلمهای کلاسیک که در خاطر تمام سینما دوستان خاطره شده است.
فوق العاده بود عالی بود عالیییی جان فورد بهترینه
جزو کارهای ضعیف جان فورد بود . فیلم نیروی اصلی خودش رو از شعارهایی که ستارگانش بخصوص جیمز استوارت سر میدادند گرفته . هیچ چیز خاص و جالبی برای تماشاگر امروز نداره غیر از کمی احساس نوستالژی دیدن بازیگرانی مثل جان وین و جیمز استوارت ...
کمی امکان اسپویل \n\n\nپیشگویی عجیب و تا حدی مشکوک ! جان فورد از ترور جان اف کندی که اندکی بعد از اکران این فیلم اتفاق افتاد اینکه در آخر فیلم مشخص میشه چه کسی واقعا لیبرتی والانس را کشت به طرز عجیبی با فرضیات مربوط به تیرانداز دوم در ترور کندی مطابقت داره
هرکی تو دانلود این فیلم شک داره یه نگاه به اسم بازیگراش بندازه شکش برطرف میشه...
دیدنی ترین وسترنی که بارها دیدهام و خواهم دید
فیلم مثل خوشه های خشم عالی بود \nحتما ارزش دیدن داره و جذابیتش در گذر زمان کم نشده\n8 از 10
از استوارت فیلم بد ندیدم
اگه فیلمش رنگی بود که دیگه خیلی عالی بود
فیلمی عجیب و غریب فوق العاده\nاگر بخواهم تحلیلی از فیلم بدهم باید بگم فیلم خول سه شخصیت می گذرد تان داناوان که مرد بومی اصیل آمریکاییست و لیبرتی والانس که غارتگر امریکاییست که از بی قانونی آمریکا اساسا می خوره و نفر سوم رنسام استادارد است که تحصیل کرده ی حقوق از اروپاست.\nخوب قصه از کشمکش این سه به وجود می آید خوب اگر لیبرتی رو نماینده ی بی قانونی در آمریکای آن زمان بدانیم تمام بحث سر این است که چه کسی آن را نابود کرده آیا خود امریکا این کار و کرده که نماینده ی اصیلش تام است که بسیار شخصیت پیچیده ای است یا نه مرد تحصیل کرده ی ما این کار را می کند.\nشخصیت مهم دیگری وجود دارد که هالی است که نقش کلیدی دارد اگر ما زن را در نمادشناسی و اسطوره نماد سرزمین می دانیم پس مهم است که هالی طرف کدام را می گیرد یعنی زن در آن معنای وسیع مرد بومی مرتجع را می خواهد یا کسی که داعیه ی قانون را دارد که دومی را می پذیرد.\nشخصیت اصلی داستان تام است تام دو از خود از خود گذشتگی می کند 1-هالی را به رنسام می دهد.2-لیبرتی را می کشد. با انجام این دو کار یعنی خودش را نابود کرده است چرا که او ا هالی و خصوصا با لیبرتی معنا داشت و حالا هرچیزی که به او معنا داده بود را نابود می کند پس دنیای جدید آمریکا رو خو بومی های امریکا از درون نابودی گذشته ی خود خلق کردند این قضیه شخصیت تام داناوان را پیچیده می کند آری او قهرمان واقعی است اما همانطور که در فیلم گفته می شود واقعیت مهم نیست....\nجان فورد از پس مضمون خود بر آمده است و بر فیلمش هر گز سنگینی نمی کند بلکه فرمش آن را تبدیل به مضمون سینمایی می کند و شعار نمی دهد.\nالبته من در حد توانم بحث کردم در حالیکه فیلم دارای مباحث جدی تری هم هست.\n
سکوت لحظه ها، سکوت دردها و غریبانه ای به بلندای یک ملت!!!\n\nپاییزی دست نیافتنی و حلول نشدنی است.\n\nغروری رها یافته از بند خاکیان، زیباست زیباست، زیباست!!!\n
فیلمی که باید حتما ببینید.10از10
عالی
فیلمی بسیییییییییییییییییییییییییییییییییییار عالی .خدا بیامرزدت جان فورد.هرکی نبینه یکی از بهترین وسترن های تاریخ رو از دست داده هر چند این فیلم فراتر ازیه وسترنه. حتما حتمه حتما ببینینش.
تنها نقص فیلم صدای جان وین هست! دوبلور صدای جان وین فقط فقط ایرج دوستدار
مسعود فراستی :\nچه کسی لیبرتی والانس را کشت. با سه بازی فوق العاده و سه کاراکتر فوق العاده در فیلم.جان وین ، لی ماروین و جیمز استوارت..\nفیلم با تصویر یک قطار قرن نوزدهمی آغاز می شود که جیمز استوارت و ورا مایلز در آن دیده می شوند. جیمز استوارت سناتور است و ورا مایلز همسرش. به مناسبت مرگ یکی از دوستانشان، برای تشییع جنازه اش می آیند. سال هاست که از اینجا دورند و بر می گردند به جایی که وطن زن است. در این برگشت، عده ای که امروز در آن شهر کوچک حاضرند تام(که وفات یافته) را نمی شناسند. این دو نفر را می شناسند. از طریق این دو نفر است که تامباید شناسایی بشود. اساساً از طریق جیمز استوارت. و فیلم به همین بهانه برای شناساندنتام دانیفان، جان وین، به خبرنگاران- و به ما تماشاگران- با یک Flashback اِ بسیار طولانی آغاز می شود. Flashback ای که قصه ی تام و قصه ی جیمز استوارت، [یعنی]رنسوم [Ransom]، را برای ما، به دقّت، ترسیم می کند.\nدر این Flashback، فیلم از جایی آغاز می شود که جیمز استوارت با چمدانی پر از کتاب به اینجا -جایی که فیلم در آنجا می گذرد و تمام Action های فیلم [در] آنجاست- پا می گذارد. و مورد حمله ی دار و دسته ی تبهکار و خشن لی ماروین قرار می گیرد. لی ماروین و دو تا از نوچه هایش که مظهر خشونت اند. تام، جیمز استوارت را پیدا می کند و به رستورانی می آورد که نامزدش هالی در آن زندگی می کند.\nبا شخصیت پردازی ای که فورد می کند، به سرعت هم با جیمز استوارت، هم با لی ماروین و هم با جان وین آشنا می شویم. و با نامزدش هالی. الآن ما در موقعیتی قرار گرفته ایم که تام،جیمز استوارت را به هالی می دهد تا او را بهبود دهد و از او تیمار داری کند و در واقع بتواند سالمش کند تا بتواند زندگی کند. از اینجا به بعد آدمِ وکیل معتبر شهری با کلی کتاب، به گارسون یک کافه کوچک روستایی، با یک پیشبند همیشگی، تبدیل می شود. و تام، شش لول بند آنجا، مهمترین آدم آن شهر و لیبرتی والانس.\n لیبرتی والانس عامل اخلال آن شهر است، عامل باج گیر و خشونت آفرین آن شهر است و تامعامل خیر در مقابل شر است. اما خیری که خیلی ورای قانون عمل نمی کند. بلکه خودش را با بودنش به رخ می کشد و منجر به ترمزهایی برای لیبرتی والانس می شود..\nبا فیلم که جلو می رویم متوجه می شویم که در واقع شخصیت اصلی فیلم، جان وین (تام) است، نه جیمز استوارت و نه لی ماروین..\nصحنه ی فوق العاده ای در فیلم است که این دو (جیمز استوارت و لی ماروین) با هم رو در رو می شوند. یک دوئل دو نفری به سبک مشابه صلاه ظهرِ فرد زینه مان است، با پرداخت فوق العاده عالی جان فورد.\nجیمز استوارت اهل اسلحه نیست. برای دفاع از خودش به زور یاد گرفته است. همان اوّل تیر می خورد به دستش و جان فورد ما را گیج می کند. به نظر می رسد او شلیک می کند به لی ماروین و لی ماروین می میرد. مدت ها ما این تصور را داریم تا آخر فیلم که جان وین قصه را به دقّت برای جیمز استوارت و ما تعریف می کند. و فورد از زاویه ی دیگری صحنه ی فیلم برداری شده را به ما ارائه می دهد.\nجان وین یک سنتی خوب و طرفدار مردم است. محصول غرب وحشی است اما محصول جنبه ی خوب سنتی این غرب است. و لی ماروین محصول غرب وحشی است و محصول جنبه ی شرور آن را با خود حمل می کند. شباهت هایی بین این دو هست. اینکه هر دو، شش لول بندهای درجه یک غرب وحشی هستند. به قول جان وین بعد از من لی ماروین است. شباهت هایشان منجر به این می شود که وقتی یکی از آنها (لی ماروین) از بین می رود، دیگری دلیلی برای زنده ماندن ندارد. و بعد از مرگ لی ماروین جان وین آرام آرام از فیلم Fade می شود. و آخر سر بدون اسلحه در تابوت گذاشته شده است. می فهمیم که سالهاست دیگر اسلحه نمی کشد. اما به نظر من کلید فیلم جان وین است.\nجان وین، جایی که خانه اش را آتش می زند، می فهمد نامزدش اساساً می خواهد با جیمز استوارت زندگی کند. خانه را که آتش می زند، بعد از آتش زدن خودش، همان جا می نشیند و می خواهد در آن آتش سوزی از بین برود که دستیار سیاه پوستش نجاتش می دهد. و گلهای کاکتوس جلوی خانه اش.\nشاید مردی که لیبرتی والانس را کشت قصه ی گلهای کاکتوس هم هست. قصه ی گلهای کاکتوسی که در غرب وحشی می روید. و همسر جیمز استوارت با یک جعبه از گل کاکتوس از شهر متمدنشان به این روستایی که تازه دارد به تمدن می رسد برمی گردد و آن را می گذارد روی تابوت جان وین.\nاز آدمهای مهم دیگر فیلم، روزنامه نگار شهر است. آدم کوتاه شجاعی که حرفهای خیلی تندی در روزنامه اش می زند، دائم الخمر است و تحت وحشی گری لی ماروین (لیبرتی والانس) قرار می گیرد، اما همچنان سر حرفش می ماند.\nصحنه آخر دیدنی است. نمای اوّل فیلم تکرار می شود. زن و شوهر دوباره برمی گردند در قطار و این بار قطار برمی گردد. ما تابوت جیمز استوارت را داریم و [در] انتهای Background، با رفتن سناتور و پشت سر او، ورا مایلز همسرش [را می بینیم]. جیمز استورات نگاهی به تابوت می اندازد و Fix می شود روی گل کاکتوس و [در] انتهای Background ورا مایلز را می بینیم. این، Dissolve می شود به صحنه ی قطار. جیمز استوارت از زنش می پرسد کاکتوس را چی کسی گذاشت روی تابوت؟ زنش می گوید: من. می گوید: می خواهی برگردیم اینجا زندگی کنیم؟\nو بعد سرویس هایی که به جیمز استورات در قطار داده می شود [را داریم]. آن آدم می گوید: برای مردی که لیبرتی والانس را کشت، چیزی نیست. یعنی سناتور بودنش مهم نیست. مردی که لیبرتی والانس را کشت مهم است. یعنی آن افسانه مهم است. به همین دلیل بازگشت به همین جاست. موضع فورد در واقع با اینکه رو به جلو است و قصه را هم سناتور تعریف می کند، اما قهرمان اصلی، تام است. و اینها می خواهند برگردند به جایی که تامزندگی کرده و مرده است. در واقع، فیلم، مرثیه ای است برای تام..\n
بازی بازیگرا تو این فیلم عالیه...یک فیلم بسیار خوب، کلاسیک بازا از دستش ندن
فیلم سینمایی «مردی که لیبرتی والانس را کشت» چهل و پنجمین ساخته سینمایی جان فورد و البته آخرین ساخته سیاه و سفید این کارگردان برجسته سینمای آمریکا.\nفورد به سخت‌گيري شديد با بازيگران فيلم‌هايش و تمسخر و فرياد برسر آنان شهرت داشت. تا جاييكه «جان وين» را «احمق بزرگ» صدا مي‌زد و به گفته‌ «هنري فوندا»، تنها كسي بود كه مي‌توانست «جان وين» را به گريه بيندازد. \nدوستان حتما این فیلم رو ببینید و در ارشیو خودتون نگه دارید.
چرا حرف دوبلورو قطع میکنین به جاش تگ تبلیغاتی میزارین اینجوریشو دیگه ندیده بودیم
یه فیلم شعار زده , خسته کننده با ژست های ساختگی \nو به اصطلاح قهرمان ساز\nبه شدت فیلمش شعار زدس \nالبته با پایانی هندی تموم میشه\nباورم نمیشه تا آخر دیدمش...
جز بهترین وسترن های دنیا\nالبته در مقام اول. از خوب بد زشت دوم .جویندگان
9/5 از 10 ( نه و نیم از 10 )
يه وسترن عاشقانه استثنايي... جان فورد يعني شاهكار
همین که اسم کارگردانه فیلم جان فورد باشه دیگه کافیه واسه عاشق فیلم شدن
بخشی از سخنرانی جان فورد -محبوبم کلمنتایننشر نی سری كتاب های 100 سال سینما. 100 فیلمنامه :\nفیلم وقتی در اوج است كه كه بیشتر به كنش بپردازد و كمتر به دیالوگ . وقتی فیلمی داستانش را با مجموعه ای از تصاویر ساده ، زیبا و پویا ، و تا حد امكان با گفتگوهای كم تر بیان می كند ، رسانه سینما به بهترین شكل ممكن مورد استفاده قرار گرفته است . و به نظر من هیچ موضوعی روی زمین به اندازه وسترن مناسب این نوع داستان گویی نیست.هر فیلمی را باید بر اساس ارزش های خودش سنجید . به طور كلی ، سینمای وسترن هم به اندازه تمام ژانر های دیگر ، ارتقای كیفیت داشته است . منتقد ها مدام می گویند كه ما وسترن می سازیم ، چون این یك راه آسان برای پول در آوردن است ، چه حرف مزخرفی . ساختن فیلم وسترن نه ارزان است و نه آسان . فیلم وسترن را باید در لوكیشن فیلمبرداری كرد ، یعنی یك كار سخت و نكبت ، یعنی گرانترین و دشوارترین شكل فیلمسازی . البته این درست است كه وسترن ها معمولاً سود آور هستند . خب مگر چه عیبی دارد ؟\n وقتی از فیلمبرداری وسترن در لوكیشن بر می گردم ، احساس غرور می كنم . گمان نكنم كسی با خواندن این چرند و پرندهای امروزی ، چنین احساسی را تجربه كرده باشد . یادم نمی آید كه هیچ وسترنی «كمتر از 18 سال ممنوع»شده باشد . این روزها به سینما می روی،احساس گناه می كنی،انگار به تماشای استریپ تیز رفته باشی . مثل یك دور باطل می ماند .توی ژانر وسترن ، می شود فیلمی پر قدرت ساخت كه از نظر منطقی فیلم بزرگسالان باشد ، ولی باز هم می شود دست بچه ها را گرفت و با خیال راحت به سینما برد، كه شیوه درستش همین است . هر چه باشد ، فیلم مسخره ای نمی سازیم . می دانم كه واژه «نمایش اخلاقی»را برای سینمای وسترن به كار برده اند ، ولی من تا این حد پیش نمی روم ، دلم هم نمی خواهد كه از مد روز پیروی كنم ، ولی واقعاً حس می كنم كه این سینما پایه و اساسی اخلاقی دارد ، این را تحسین می كنم.\nبه نظرم یكی از بزرگترین جاذبه های سینمای وسترن این است كه مردم دوست دارند با این گاوچران ها همذات پنداری كنند . ما همه عقده فرار داریم . همه می خواهیم دردسرهای دنیای متمدن مان را فراموش كنیم .شاید قهرمانهای وسترن «غیر واقعی» باشند ، ولی خیلی از قهرمانهای تاریخی مان هم همینطورند و ما هم نمی خواهیم تصور عامه را بر هم بزنیم .
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه