یک جنگجو که از شهر به بیرون رانده شده بود بعد از چندین سال بازمیگرد و میبیند که شهر توسط دو گروه اوباش اشغال شده است. حال او تصمیم میگیرد این دو گروه را بر علیه هم بشوراند تا شهر را دوباره آزاد کند...
عالیه حتما ببینید...........
فیلم نامه A Fistful of Dollars کاملا گرفته شده از این فیلمه...
بسیار عالی. مانند تمام فیلم های استاد.
فیلم فوق العاده ای بود...
فیلم دیگری از کارگردان بزرگ ژاپنی، آکیرا کوروساوا، را با هم می بینیم: یوجیمبو. یوجیمبو فیلم به شدّت سرگرم کننده و، خوشبختانه، بی ادّعایی است، چون از فیلم های خوب و عمیق کوروساوا(در فرم و محتوا)نیست.\nاین فیلم دارد در فضای روایی خود می گوید که هر دو طیف اراذل و باج گیر ها بد هستند و این دو تیم شهر را از بین برده، نا امن کرده اند. یک سامورایی وارد این شهر می شود که در عنوان بندی به خوبی به ما معرفی می شود. از پشت به ما معرفی می شود و آنچنان صلابتی ندارد. با آنکه از پشت است ولی حرکات دست و شانه هایش ما را به یاد توشیرو میفونه ی هفت سامورایی می اندازد. آدمی لات و لوت، آس و پاس، نیمه طنز، اما شمشیرکش. در واقع کوروساوا هم آن دو دسته را دست می اندازد و هم این سامورایی را و یک جوری دارد با زبان طنز پایان این دوره را اعلام می کند.\nتا جایی که دارد با زبان طنز حرف می زند، به نظرم، هم فیلم و هم کوروساوا موفق هستند. یعنی تا جایی که سامورایی، اینها را به جان هم می اندازد و خودش از بالا نگاه می کند، خیلی خوب است و ما فاجعه ای که تراژدی نیست و طنز است را می بینیم. کوروساوا نمی خواهد تراژدی بسازد؛ کمدی می خواهد. اما از جایی که توشیرو میفونه را می گیرند و او را می زنند، کار خراب می شود. خوشبختانه این زدن را لو نمی دهد که شخصیتش خراب نشود اما با کاری که در چهره اش می کند (مو هایی که باز شده و چهره ای که از بین رفته است) و بعد با نشان دادن آن غول دو متری که او را چه جور می زند، تمام آن چیزی که از این شخصیت ساخته است را، به نظر من، از بین می برد و مجبور است که دوباره او را بازسازی کند. در انتهای فیلم او را بازسازی می کند و دوباره مثل اوّل اش می کند. در این فاصله، فیلم آسیب می بیند. هم در لحن، هم در شخصیت پردازی، و هم در همذات پنداری ما با شخصیت. در اواخر فیلم، اما، این شخصیت، با آنکه زخمی برداشته است، دو باره مو هایش را همانطور بسته و با صلابت در دوئل نهایی حاضر می شود. این وسط، قسمت هایی از فیلم است که به نظرم لق است. کمیک [Comic] نیست و قوی هم نیست.\nصحنه ی نبرد پایانی، با اینکه وسترن است، ولی خوب است. کلاً فیلم، به شدّت، تحت تأثیر وسترن است. اساساً تحت تأثیر فرد زینه مان [Fred Zinnemann] (در صلاه ظهر) است و نه فورد [Ford]. چه در قاب بندی ها، چه در ضرباهنگ درونی، و ریتم بیرونی. این ها همه وسترن است، [آن هم] برای فیلمی که ادعای گانگستری دارد و کمیک هم هست. این سه تا، ملغمه ی سختی شده اند. موسیقی به لحن کمیک و طنز فیلم کمک می کند. قاب بندی ها، اما، وسترن هستند و شخصیت نیز چیزی بین هفت سامورایی و یک سامورایی جدّی است. یعنی [با] طنز [در کنار] جدّی [طرف هستیم]. یک شمشیرزن واقعی ولی طنز. به نظرم، فیلم از پس این تضاد ها بر نمی آید و آسیب می بیند.\nصحنه ی پایانی، صحنه ی قوی ای است. قاب بندی ها خوب (و وسترن) است. دو طرف را خوب به ما نشان می دهد و خوب هم شروع می شود. (یعنی از لحظه ای که پیرمرد را [بین زمین و] آسمان، طناب پیچ شده، آویزان کرده اند). می رسیم به زمانی که تصویر باز می شود. یکی از طرفین، هفت تیر دارد، و دوست ما، میفونه، شمشیر و یک چاقو که قبلاً دیده ایم. صحنه را خوب برگزار می کند. ما می دانیم که طرف مقابل اسلحه دارد و [این نگرانی را داریم] که میفونه چطور می خواهد با یک شمشیر به جنگ اسلحه برود. آنقدر قاب ها و کات ها خوب است که می تواند روند این نبرد را به ما القا کند.\nتوضیحات جزء به جزء صحنه را نمی دهم؛ فیلم را خواهید دید. نمایی در اواخر این صحنه هست که مرد اسلحه به دست بد طینت، پسر جوان، به زمین افتاده و اسلحه اش به کناری افتاده است. از دوست ما، میفونه، خواهش می کند که اسلحه اش را به او بدهد، چراکه بدون اسلحه، احساس عریانی می کند. میفونه نمی داند که اسلحه گلوله دارد یا نه. پسر زخمی می گوید که نگران نباش، اسلحه گلوله ندارد. دو تا داشت که شلیک شان کردم. ما فکر می کنیم که دارد دروغ می گوید و به همین دلیل می ترسیم که مبادا در همین حال قهرمان ما را بزند. علی القاعده باید بفهمد که او دارد دروغ می گوید، اما با آرامش تمام در مقابلش می نشیند و اسلحه را به او می دهد. به سرعت می فهمیم که اسلحه گلوله دارد. اما چه می شود؟ در فیلم خواهید دید. صحنه، خوب کارگردانی شده است. قدرت میفونه، طنز قضیه، بازی و شوخی با مرگ، و میفونه که انگار مرگ را جدّی نمی گیرد، و صحنه ی پایانی فیلم از نقاط قوت آن هستند.\nبازی توشیرو میفونه، منهای آن صحنه ای که عرض کردم که زخمی شده است، که به نظرم کوروساوا نمی تواند از او بازی بگیرد، خوب است. و در کل، به جز صحنه هایی که عرض شد، باقی فیلم خوب و سرگرم کننده است. شاید این اوّلین و آخرین فیلم طنزی است که کوروساوا ساخته است.\nخوب است کمی درباره ی شهری که کوروساوا ساخته است حرف بزنیم. شهر در Long Shot، وسترنی (اما قطعاً با معماری ژاپنی) است. همان حال و هوای وسترن، و بیش و کم، همان خیابان های وسترن را دارد و خیلی ما را به یاد صلاه ظهر، فیلم فرد زینه مان، می اندازد. در صلاه ظهر یادمان می ماند که گری کوپر [Gary Cooper] افسرده و نگران این است که کسی کمکش کند و در مبارزه علیه بد ها تنها است. این تنهایی را ما در یوجیمبو هم داریم. اما یوجیمبو، بر خلاف کوپر، آدم خوبی نیست و از جنس همین آدم های شهر است.\nشهر و آدم هایی که کوروساوا به ما نشان می دهد، به نظرم، شبیه شهر و آدم های دیکنز [Dickens] است. چه در آرزو های بزرگ و چه در قانون زده. و به نظرم، کوروساوا، به دقّت، دیکنز را می شناسد. هیولاهای ناچیز کوچک که به کاریکتور و گروتسک [Grotesque] تبدیل شده اند (خصوصاً آن آدم قد بلند که همیشه یک چکش چوبی بزرگ در دستش است) خیلی دیکنزی هستند.\nقهرمان فیلم نسبت به آدم های بسیار بد در دو سوی داستان، تافته ی جدا بافته ای نیست و از همین جنس آدم هاست. انگیزه اش پول، غذا، و گاهی هم خواب است. هیچ صفت اخلاقی خوبی در او نمی بینیم. یک جایی در فیلم دو تا از پیرمرد ها به او می گویند که تو آدم خوبی هستی، اما خودش هم باور نمی کند که چیزی از خوبی در او مانده باشد. او هم مانند همین آدم ها عمل می کند. آمده است که شهر را پاک کند (همچنان که کوپر در صلاه ظهر آمده بود تا شهر را از وجود آن Badman های بد ذات پاک کند) و مجبور است که پاک کند. در اینجا این پاک سازی دیگر توسط آن سامورایی ایده آل و آرمان گرایی که سمت فقرا و نیکی می ایستاد، صورت نمی گیرد. میفونه، اگرچه با همین شمایل در هفت سامورایی در کنار سامورایی هاست، اما در اینجا تنها و وسترنر است و در کنار هیچ کس نیست و با هر دو گروه بازی می کند. بازی اش هم با این کوتوله های دیکنزی خیلی خوب است، اما نمی تواند همین طور خوب این بازی را ادامه دهد. یعنی در این دو طیف از آدم ها (که یکی تاجر ابریشم و دیگری تاجر ساکی است) به یک آسیب شناسی در یک دوره ی معین از ژاپن نمی رسیم. کوروساوا همیشه (حتی در آثار اقتباسی) دوره ی خاصی مدّ نظرش است و با آن دوره کار می کند، و حرفش را در آن دوره می زند. اما در اینجا، کمی ابستره [Abstract] شده است. یعنی ما خیلی متوجه نمی شویم که کدام دوره از تاریخ ژاپن مورد نقد اوست که دارد با آن کار کمدی می کند. این، ضعف فیلم است؛ نه به عنوان یک فیلم سرگرم کننده ی عادی، که در یک جاهایی هم لحنش از بین می رود، بلکه به عنوان یک فیلم کوروساوایی تاریخی با شخصیت های آشنا. با چنین فیلم [عمیقی] مواجه نیستیم. دیگر با امثال آدمی که در اواخر عمر می خواهد کار خوبی کند (در فیلم زیستن) و یک پارک از خود به یادگار بگذارد (هرچند که نمی تواند این دنیا را تغییر دهد،که این دنیای تیره قابل تغییر نیست) مواجه نیستیم.\nدر هفت سامورایی، فرمانده سامورایی ها می داند که بازی را باخته است، اما باز هم عمل خیر، انسانی و آرمانی می کند و با باختن از شهر می رود. در اینجا، قهرمان فیلم که آدم خوبی نیست (مزدور و بد است)، عملش پاک سازی محیطی است که معلوم نیست پس از رفتن او و لت و پار کردن این دو گروه، چه مردمی در آن باقی می مانند. این را در فیلم نمی بینیم. شهر بدون این کوتوله ها و اراذل چه می شود؟ باز، کوروساوا درباره اش حرف نمی زند. به همین دلیل، به نظرم، فیلم دنیایش را بنا نمی کند. حتی دنیای بد بینانه ای که جای نجات دادن نیست، چراکه هیچ کدام از آدم های فیلم، شأن، مرتبت، و قابلیت این را ندارند که ارزش نجات دادن داشته باشند. پس این، یک عمل بیهوده است که کوروساوا دارد این را با طنز بیان می کند. بنابراین این طنز قدرت فیلم است و هرجا که (چه در میزانسن و چه در شخصیت پردازی) طنز لق می شود، به فیلم آسیب می زند.\nمسعود فراستی
چه ساعتایی بیخودی رو هدر دادم با فیلمای بحساب قشنگ هالیود.ننگ بر من خخخخخخخخ
خداست توشیرو میفونه تازه شناختمش.ننگ بر من
کلا سینمای کوروساوا خیلی ساده و عامه پسنده\nمن شخصا دوس دارم یه مقدار پیچیدگی توی اثر باشه\nولی خب تقریبا به همه پیشنهاد میشه دیدن فیلماش
به امتياز فيلم اعتماد كنيد و از نبوغ فيلمساز در خلق اثر لذت ببريد
چیدمان المانها در فیلم بی نظیره. جدا که سینما یعنی این
هفت سامورایی وراشومون وحلایوجیمبو\nچه کارگردان بزرگیه کوروساواوچه بازیگرقابلیه توشیرومیفونه.\nدریک کلام فیلم عالی
میفونه تو این فیلم یه جورایی عجیب و غریب عالی بازی میکنه
سینمای محض!\n\nکوروساوای فقید، با ساخت این فیلم مخاطب را به تماشای داستانی وادار می‌کند که خون است و خشونت... اما با بیان لطیفش این داستان را چنان زیبا بیان می‌کند که تماشاگر ذره‌ای ناراحتی نکند... (چیزی که نمونه‌اش در زمان حال تارانتینو است.) و با روایتی کلاسیک مخاطب را درگیر یک سیر قهقرایی می‌کند... سیری که انتهایش چیزی جز مرگ و خون نمی‌تواند باشد. و مخاطب این داستان را با تمام وجود می‌پذیرد. و آنقدر این روایت کلاسیک را زیبا در ژانر وسترن روایت می‌کند که حتا لئونه‌ی کبیر هم وسوسه می‌شود از او اقتباس کند! و حتاتر می‌توان ادعا کرد که استاد در یوجیمبو ژانری نو پدید آورده:\nوسترن سامورایی!\n\nکوروساوا یعنی سلطانی که هر قاب از فیلمش یک قاب نقاشی است، و هر نقاشی در اثرش، با عنصر حرکت تبدیل به سینما شده است! سینمای محض!
یه آمار خیره کننده :\nهر فیلم از کوروساوا که بالای 25 هزارتا رای داره،جز 250 تا imdb
بسیار زیبا
خیلی فیلم قشنگی هست. صحنه های فیلم به طرز عجیبی دلچسب هستن.
احساس میکنم در حق این فیلم بسیاری از دوستان اجحاف کردن،چون بلحاظ محتوی فیلم راشامون فوق العاده عالی و با پیچیدگی و چند بعدی و با کنایه و ایهام مفاهیم رو مطرح کرده،بسیاری از دوستان یوجیمبو رو پایین تر از راشامون و هفت سامورایی فرض کردن،ولی حقیقتا از لحاظ فرم و ساختار فیلم یوجیمبو در کلاس بالاتری از راشامون قرار داره،که به بعضی موارد پایینتر اشاره کردم،در ضمن بازی بی نظیر ناکادای در این فیلم ،مقدمه حضورش در سایر کارهای استاد مثل ران و کاگه موشه هست،ظاهرا خود کوروساوا خیلی از بازی بازیگرها در این فیلم راضی بوده چون سال بعد از این فیلم،فیلم سانجیرو رو با بازی میفونه و ناکادای در ادامه همین فیلم میسازه
حوصله فيلم سيا سفيد ندارم
عالیه! بغیر از بخاطریک مشت دلار فیلم Last Man Standing رو از روی همیمن ساختن.
شخصیت میفونه تو این دو فیلم سانجورو و یوجیمبو واقعا جذاب و به یاد موندنی بود!\nعجیبه که برخی دوستان فیلمو پوچ و بی محتوا دونستن.خیلی از شخصیت های فیلم نمادی از انسان های جامعه بودن.مرد أبجو فروش دوست سامورایی،مرد تابوت ساز،اون مرد ضعیف و بچه اش،حتی اون اوباشی که بین دو ظرف بازیچه بودن!
یک فیلم فوق العاده خوب.
هر لحظه ای از فیلم رو که نگه دارید با یه قاب فوق العاده مواجهه میشید\nنور پردازی های هنرمندانه،نما های لانگ بی نظیر، سایه روشن های مبهوت کننده و قابهای بی نظیری که استاد ساخته ادم رو مجذوب خودش میکنه. اگه فقط یه فیلم باز هستید با دانلود کردن این فیلم وقتتون رو تلف کردید. برای دیدن این فیلم باید سینمای کروساوا رو فهمید\n
خوب بود
غربیها همیشه عادت دارند از روی فیلمهای اصیل ژاپن فیلم بسازند. مثلا از روی هفت سامورائی ، هفت دلاور ساخته شد و از روی یوجیمبو ، بخاطر یک مشت دلار. حتی ژاپنیها هم از روی آثار غربی فیلم ساختن. مثلا کوروساوا فیلم آشوب رو از روی اثر شاه لیر ساخته و سریر خون رو از روی مکبث. در هرصورت می بینیم که ارتباطهای خوبی بین فرهنگ غرب و ژاپن وجود داشته و داره اما متاسفانه در کشور ما همیشه این ارتباطها بوده اما نه بشکل صحیح و اصولی. ما از اونها فقط تقلید کردیم (مثلا فیلم گدایان تهران رو از روی معجزه سیب ساختیم بدون اینکه اینو بگیم یا مثلا مهرجوئی کلی از آثار هنریک ایبسن رو به اسم خودش ساخته)) و اونها هم از ما تقلید کردن (مثلا داستان قره قونچر رو که براساس کتاب چنگیزخان یک سیاه پوش بوده که در زمان مغولها به مغولها شبیخون میزده و هرگز کسی نفهمید کی بوده رو ادبیات غرب به اسم زورو برای خودش از فرهنگ ما کش رفت... می بینید که احترام متقابل وجود نداشته و همیشه نوعی سرقت ادبی و فرهنگی در کار بوده
عالی.حرف نداره.بازیگر فقط میفونه.
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه