روزنامه نگارى به نام «مارچلو روبينى» ( ماسترويانى ) با نوشتن مطالب جنجالى و داستان رسوايى ها تأمين معاش مى كند. او در حالى كه جاه طلبى هاى ادبى نيز دارد در منجلاب جامعه ى فاسد رم گرفتار آمده و بى اعتنا به اصول اخلاقى مى كوشد تا خودش را پيدا كند.
خیلی کم
خیلی کم
زندگی شیرین فیلمی فوق العاده و به یاد ماندنی است\n\nزندگی شیرین تقریبا در دوران اوج مدرنیست در سینما ساخته شد. در دورانی که آنتونیونی با ساخت ماجرا سه گانه اش را کلید زده بود و برگمان همچون در یک آیینه را جلوی دوربین برده بود. در حقیقت سالهای اولیه و میانی دهه 1960 دوران اوج سینمای هنری اروپا یا همان سینمای مدرن بود که این سه کارگردان بزرگ سردمدارانش بودند. بنابراین طبیعی است که زندگی شیرین دارای تمامی عناصری باشد که از سینمای مدرن سراغ داریم.\n\nفیلم با نمایی بسیار دور از هلیکوپتری آغاز می شود که مجسمه ایی مذهبی را حمل می کند. این هلیکوپتر از فراز شهر رم عبور می کند و نمایی عمومی از آن به دست می دهد: محله های فقیر نشین و کودکانی که در خیابان بازی می کنند، کارگرانی که برایش دست تکان می دهند و زنانی از طبقه مرفه که در استخرهای واقع در پشت بام خانه هایشان مشغول گرفتن حمام آفتاب هستند.\nفلینی روم را همانند یک جنگل آرام و دوست داشتنی که هرکس می تواند خود را در آن مخفی کند. نشان می دهد. در همین سکانس با مارچلو آشنا می شویم که از داخل هلیکوپتر برای زنان پولدار دست تکان می دهد و بوسه حواله اشان می کند. در اینجا هم مانند سایر فیلمهای مدرن، تمرکز بر شخصیت اصلی است و داستان چندان اهمیتی ندارد. حتی شاید بتوان احتیاط را کنار گذاشت و ادعا کرد زندگی شیرین اساسا داستانی برای بازگو کردن ندارد. یافتن درام یا بطن دراماتیک مشخصی که ساختار فیلمنامه بر اساس آن بنا شده باشد عملا غیر ممکن می نماید. روایت کاملا اپیزودیک بوده و بر اساس عمل و عکس العملهای شخصیت اصلی بنا نهاده شده است.\nحس غم بار و افسرده حال فیلم درست نقطهٔ مقابل شادی و نشاط و تفریح و عیش و نوشی است که در لحظه لحظهٔ فیلم برقرار است. نوستالژی ویژه و منحصر به فرد فیلمساز به شکل حیرت انگیزی درست وقتی سر برمی دارد که اصلاً انتظارش را نداریم؛ مثلاً با نوای حزین ترومپت نوازندهٔ کافه چاچا وسط خوش گذرانی پدر خوش مشرب مارچلو که درخشان ترین جلوه از مردهای شهرستانی تیپیک فلینی است. این که فلینی اغلب چطور موفق می شود به صحنه های شلوغ یک مهمانی ظاهراً مفرح و پرسروصدا و مهمان های خوش گذران و از همه جا بی خبرش رنگی از اندوه و حسرت بزند، برای همیشه از رازهای سر به مهر تاریخ سینما خواهد ماند. این احساسات متناقض از یک نظر می تواند جلوهٔ بیرونی و قابل لمس تناقضی باشد که وجود مارچلو را فرا گرفته؛ تقابل میان میل و اشتیاق او به کار جدی و عشق به ادبیات و هنر والا با کسب و کارش در نازل ترین شکل روزنامه نگاری و نوشتن دربارهٔ رسوائی های اخلاقی و جنجال های اجتماعی عوامانه. فلینی اجازه می دهد با این تناقض اساسی همراه شویم و هر کدام مان به فراخور، معادلش را در زندگی پیدا کنیم. بعد به ظاهر آن روی سکه را در قالب شخصیت استاینر ـ دوست و مراد و الگوی مارچلو ـ نشان می دهد و می گذارد مثل مارچلو این طور فکر کنیم که راه گریز از این مخمصه و تناقض را پیدا کرده ایم. آن وقت چند سکانس بعد جسد استاینر را نشان می دهد که اول کلک دوتا بچهٔ دلبندش را کنده و بعد یک گلوله هم به مغز خودش زده. این اوج بدبینی فلینی نسبت به روشنفکری آن روزهاست که تصنع و جعلی بودنش مثل همهٔ صداهای مختلف طبیعت است که استاینر ضبط شان کرده بود و به آنها گوش می داد. همین اشارهٔ تند و تیز است که مارچلو را از دل مهمانی روشنفکرانه و آرام و محترم خانهٔ استاینر به ضیافت مضحک و شلوغ و دیوانه وار آخر فیلم می کشاند. جائی که دیگر ظاهراً امیدی در کار نیست؛ نه برای ما و نه ژورنالیست خال طور و نازلی که دلش می خواست ادیب و نویسنده ای جدی و هنرمند باشد. اما مطمئنیم که فلینی فیلمش را این طور قطعی و با صراحت تمام نمی کند؛ با مارچلو و مهمان های دیگر لب ساحل می رویم تا ماهی بزرگ عجیبی را ببینیم که در تور افتاده. چند قدم آن طرف تر پائولا تنها نماد پاکی و سادگی فیلم می خواهد با مارچلو حرف بزند و موفق نمی شود. فیلم مهمان های مست و خواب آلود را رها می کند و چهرهٔ معصوم دخترکی را در قاب می گیرد که به دوربین لبخند می زند؛ خود فلینی هم جائی به صراحت دربارهٔ زندگی شیرین گفته که ”غرضم از عنوان فیلم مخصوصاً این بود که زندگی به رغم هر چیز، شیرینی خاص خود را دارد؛ شیرینی ژرف و انکارناپذیرش را.“\nفلینی در زندگی شیرین به دنبال نمایش تنهایی است. مارچلو با وجود آشنایی با افراد گوناگون و داشتن دوستان بسیار، کاملا تنها است یا حداقل احساس تنهایی می کند. از این بدتر حس سردرگمی و سرگردانی است که در تمام فیلم دچار آن است. اِما (دوست دخترش) را با دست پس می زند و با پا پیش می کشد! مدام درپی ایجاد رابطه با زنان دیگر (مادالنا، سیلویا و.) است. اما هیچکدام از این رابطه ها او را از این سرگردانی خلاص نمی کند. در این میان زندگی شیرین خانوادگی اشتاینر را تحسین می کند اما اشتاینر با گفتن این جمله که یک زندگی پر از آرزو و هوس خیلی بهتر از زندگی ای است که با قوانین اجتماعی محدود شده باشد. مارچلو را سرخورده می کند.\nبرخی صحنه های فیلم گاهی موقعیتهای کمیک یا حتی مضحکی را تداعی می کنند: آنجا که مارچلو می خواهد به سیلویا اظهار عشق کند اما ناگهان صدای زوزه سگی توجه سیلویای رومانتیک را به خود جلب می کند. یا آنجا که مارچلو نیمه شب باید در خیابانهای رم به دنبال مقداری شیر برای بچه گربه سیلویا باشد! یا جایی که مارچلو به مادالنا اظهار عشق می کند اما او درست همان موقع در آغوش مرد دیگری است! آیا این می تواند نشان دهنده اعتراض و بی اعتمادی فلینی به زندگی مدرن و جایگاه عشق و احساسات عاشقانه در آن باشد؟ کنایه های فلینی به زندگی مدرن گاهی شکل بسیار تلخ و گزنده ایی می یابد و در لانگ شاتی بسیار زیبا اِما را که در تاریکی شب، تنها در وسط جاده ایی ایستاده نشان می دهد : تنهایی انسان معاصر در عصر ماشینها.\nفلینی همچنین صراحتا به انتقاد از خرافه پرستی و تجاری کردن اعتقادات می پردازد. آنجا که مردم به قصد شفا یافتن و متبرک شدن به دیدار دو کودک خردسالی می روند که ادعا می کنند حضرت مریم را دیده اند (اپیزود شماره 6). در اینجا صحنه ایی بسیار زیبا وجود دارد: وقتی که در هیاهوی هجوم مردم برای دیدار با این دو کودک اِما (دوست دختر مارچلو) که به گفته خودش برای کنجکاوی و نه از روی اعتقاد برای دیدن این نمایش آمده است در اوج تنهایی و استیصال به درگاه خدا دعا می کند که مارچلو دوستش داشته باشد. گویی فلینی معنویت را به عنوان آخرین راه نجات انسان درمانده معاصر عرضه می کند اما در عین حال از تجاری کردن احساسات معنوی و خرافه گرایی هم انتقاد می نماید. این یک مقایسه زیباست: آیا درخواست اِما از خداوند در لحظات تنهایی با ارزش تر و زیباتر از تمام آن هیاهویی که حول و حوش آن دو کودک برپا شده نیست؟\nدر میان تمام افراد ثروتمند، کسالت آور، مضحک و تکراری که دور و بر مارچلو را گرفته اند بدون شک یک شخصیت متفاوت وجود دارد : پائولا، دختری ساده و شهرستانی اهل پروجا که در رستورانی در حومه رم کار می کند. او تنها کسی است که امید به ارتباط با دنیایی متفاوت را در دل مارچلو زنده می کند. پائولا بر خلاف تمام شخصیتهایی که در فیلم می بینیم، احساسات واقعی دارد نه تصنعی. صداقت و احساس متفاوت او در این دیالوگ مشخص می شود:\nروز یک شنبه یه ماشین با پلاک پروجا دیدم، اونقدر دلم گرفت که نزدیک بود گریه کنم.\nمارچلو در جایی به سیلویا می گوید: همه ما داریم اشتباه می کنیم. اما به نظر می رسد که پائولا تنها کسی است که اشتباه نمیکند.\nمارچلو در طول فیلم دوبار با پائولا روبه رو می شود. یکبار در میانه فیلم (اپیزود 8) و یکبار در انتهای فیلم (اپیزود 16) که این خود می تواند نشانی از ساختار متقارن فیلمنامه باشد.\nدر سکانس پایانی فیلم که به نظرم بهترین قسمت فیلم هم هست، مارچلو بار دیگر با پائولا روبه رو می شود. اما این بار بین آنها رودخانه ایی واقع شده که به طرزی نمادین آنها را از هم جدا می کند. پائولا پر هیجان و با ایما و اشاره سعی می کند دیدار گذشته اشان را به یاد مارچلو بیاورد اما مارچلو چیزی به یاد نمی آورد.هیچ چیز. امکان نزدیک شدن این دو به هم نیز وجود ندارد. گویی مارچلو به دنیایی متفاوت تعلق دارد که حرف پائولا – نمادی از مردم عادی - را نمی فهمد. مارچلو به راه خود می رود و پائولا دور شدن اورا نظاره می کند. اینجاست که یاد عنوان فیلم می افتیم و از خود می پرسیم : به راستی زندگی کدام شیرین تر است؟ مارچلو یا پائولا؟ \n\n10/10
سينماي استاد فليني سينماي تفريط و افراطه.اين فيلم قلقليي در بيننده ايجاد ميكنه كه با تموم شدن فيلم هم بيننده رو ول نميكنه .هيچ كارگردانينميتونه به اين خوبي از بازيگراش استفاده كنه همه چيز در اين فيلم عالي بود و هر چيز در جاي خودش به كار گرفته شده بود انتخاب بازيگرا كاملا هوشمندانه بود فيلم نامه بي نظير بود هيچ كس به اين خوبي زندگي شيرين را نقد نميكند .تا قبل از ديدن اين فيلم دزدان دوچرخه رو بهترين فيلم عمرم ميدونستم(البته همچنان يكي از بهترين فيلم هايي كه تو عمرم ديدم دزدان دوچرخه است) اما الان اين فيلمو بهترين فيلم عمرم ميدونم
شاهكار شاهكار ها ،بهترين بهترين ها
ديدن اين فيلم لحظات بسيار شيريني فراهم ميكند
زندگی شیرین یعنی همراهی با فلینی ..\nیعنی رها کردن خویش در دستان این بزرگمرد .. \nیعنی سپردن تمام هستی خود، اعم از فکر و احساس و اندیشه به بال های عظیم فلینی برای پروازی ابدی.. \nتکرار ناشدنی و ریشه دوانیده در تاریخ سینما \nهنر هفتم به خود ببالد از در اختیار داشتن این عجوبه ...
زندگی شیرین La Dolce Vita 10/10 \nفیلم جاودانه ای از فلینی که به قول اسکورسیزی سینما به قبل و بعد از آن تقسیم میشود. \nشاعر: استاینر میگفت شما دو عشق دارید و نمی توانید بین شان دست به انتخاب بزنید. ژورنالیسم و ادبیات. مراقب اسارت باشید. مثل من آزاد و در دسترس بمانید. هیچ وقت ازدواج نکنید. هیچ وقت انتخاب نکنید. \nاین فیلم گویای زندگی آشفته ی مارچلو است. مساله اصیل بودن انسان به طوری هایدگر و سارتر بیان میکنند به وضوح از این فیلم قابل برداشت و تامل فراوان است. مارچلو نمی تواند روایت بزرگتر و بنیادی تری را در زندگی اش در نظر بگیردو از یک ماجراجویی به سراغ دیگری می رود. مخفی کردن و مخفی شدن از عناصر کلیدی شخصیت اوست. برای خود بهانه می تراشد تا ذهن خود را از زیاد فکر کردن درباره واقعیت منحرف سازد. او در راه مبدل شدن به کسی که میخواست باشد(نویسنده) شکست خورده است(ژورنالیست شده است). با مادالنای ثروتمند دمخور میشود زیرا یکدیگر را می فهمند هر دو نیاز به حواس پرتی دارند! و از مخاطب هایشان(روسپی) به مانند ابزار با بی تفاوتی و سودجویی استفاده میکنند. دوست دختر غمگین مارچلو اِما من را کاملا یاد GF نیکلسون در فیلم Five Easy Pieces می اندازد. او عاشق مارچلو است و به خاطر او اقدام به خودکشی میکند اما اصلا با او سازگار نیست و مارچلو این را می داند اما باز با او می ماند چون نمی تواند عزم خود را برای جدایی از او جزم کند با اینکه در هر فرصتی به او خیانت میکند. استاینر که نویسنده ای سرشناس و ثروتمند با دو فرزند و دوستانی خوب است تنها دلخوشی و الگو برای مارچلو است. وقتی مارچلو از او میخواهد که اجازه دهد بیشتر به خانه اش بیاید تا بهتر شود استاینر به او میگوید: باور کن زندگی ای فلاکت بار تر بهتر است از اینکه زندگی ات توسط جامعه ای سازمان یافته محافظت شود جامعه ای که همه چیز در آن حساب شده و کامل است. هایدگر میگوید زمانی اصیل هستی که زندگی ات را خودت بسازی نه اینکه آن ها باورهایت را برایت تعریف کنند. اصالت مارچلو در این است که چهره ای ادبی باشد اما در بند جامعه ژورنالیست شده است. استاینر چندی بعد خودکشی میکند و دو فرزندش را نیز میکشد!\nمارچلو در راه کسب اصالت خود شکست میخورد هرچند سراپا ناموفق نیست. این فیلم آراء سارتر درباره اهمیت صداقت و عمل در راه یافتن معنای اصیل را تقویت میکند. این فیلم شکنندگی فرد و تاثیر فشارهای اجتماعی را در ممکن شدن اصالت نشان میدهد همانطور که فیلم های آنتونیونی محدودیت های اختیاری را نشان میدهد. دو رکن رکین فلسفه سارتر بدین قرارند: 1. اجتناب از خودفریبی درباره امکانات و عواقب انتخاب هایمان 2. در پیش گرفتن زندگی ای استوار برعمل که هویتی که آن را پرمعنا میدانید در اعمال شما تحقق می یابد و نه صرفا در آن چیزی که می اندیشید. \nما میبینیم که مارچلو در هر دو مورد برای اصیل بودن تلاش می ورزد. برخلاف شخصیت های پیرامونش او اجازه نمیدهد که به هیئت نقش های شیء وار شده ای درآید که جایگاه و منزلت اجتماعی تعیینشان میکند. اما رفته رفته مارچلو تنهاتر شده و از هم می پاشد. باید حرف سارتر را پذیرفت وقتی که به اصرار میگوید آدم ها باید زندگی شان را در چارچوب کارهایی که انجام داده اند تعریف کنند. در قالب فعالیت هایی که صورت داده اند. اگر اصالت صرفا به معنی خودفریبی باشد آن گاه لابد مارچلو باید در پایان فیلم آدم اصیلی باشد اما از سرگذراندن زندگی به شکلی که از آن متنفرید حتی اگر این کار را بدون دروغ گفتن به خود انجام دهید مسلما اصیل نیست. مارچلو در تحقق بخشیدن به اهدافی که در سر دارد شکست خورده است. در واقع این نمونه ای عالی از انگاره ی یاس در نزد سارتر است: فهمیدن اینکه هیچ چیزی جز آنچه انجام میدهد آنچه را هست تصدیق نمیکند، و اینکه او در راه رسیدن به زندگی ای که زمانی خواستار آن بود شکست خورده است. صرفا داشتن آرزو به زندگی آدمی معنا نمی بخشد تنها تحقق آن آرزو هاست که می تواند موجب رضایت شود! بنا به توضیح سارتر، بودن با دیگران در تضمین یک زندگی پرمعنا بخش مهمی است. چرا که دیگران میتوانند اعمال ما را ببینند و درکی انضمامی از آن داشته باشند. بر همین قیاس چه بسا بسیاری از ما با نگاه به دوره ای در گذشته زندگی خود یا زندگی آشنایانمان دریابیم که کامیابی یا شکست ما در پافشاری برای چیزی دشوار اما پرمعنا متاثر از حمایت یا فقدان حمایت خانوادده یا دوستانمان بوده است. آدم ها غالبا برای پیشرفت به حمایت نیاز دارند. و پامرلو میگوید که این درک و فهمی است که از تعبیر سارتر فراتر است.\n
اگر فیلم های فلینی رو به ترتیب سال ساخت ببینید زندگی شیرین به شدت غافلگیرتون میکنه\nدقیقا از اینجا به بعد هست که فلینی سبکش فیلمسازیش رو تغییر میده و خودش رو کاملا از بقیه جدا میکنه\nالبته فیلم هایی مثل شب های کابیریا و جاده که قبل از زندگی شیرین ساخته شدن هم فوق العادن\nولی این فیلم به همراه هشت و نیم به معنای واقعی کلمه شاهکار های فدریکو فلینی هستن\nدیدنشون برای هر سینما دوستی از واجباته\nاگه از زندگی شیرین و هشت و نیم لذت نبردین بدونین که اشکال از این فیلم ها نیست :))
واقعا از خودم نا امید شدم بعد از 7 سال فیلم دیدن و بعد از دیدن بیش از 800 تا فیلم نتونستم این فیلم رو اونجورکه باید بفهمم
زندگی شیرین شیرین ترین شاهکار فلینی کبیر\nتنها با دیدن صحنه آغازین و پایانی این فیلم می توان به نبوغ فلینی پی برد، از مجسمه مسیح تا هیولای زشت...\n\nبه قول یکی از دوستان: این فیلم یک استریپ تیز بدیع و به یاد ماندنی بود در سینمای ایتالیا و جهان\n(این جمله رو اونایی که تا اخر فیلم رو ببینن و به دیالوگ هاش دقت کنن میفهمن منظورش چیه)\n
امشب دیدمش.فرم ضد قصه بودنش بماند که برای خودش یک انقلابی در سینما بود ولی من هنوز در محتوا و مفهوم فیلم موندم و دارم بهشون فکر میکنم و بر روح فلینی بزرگ درود میفرستم.درود
این اثر ارزشمند بی شک بهترین فیلم فدریکو فلینی است افتتاحیه و پایان فیلم از برترین ها در نوع خود است فیلمی اجتماعی که نهایت پوچی رو به زیبایی برای مخاطب به تصویر میکشد و دیدگاه بدبینانه فلینی رو به شهرش رم نشان میدهد شاید اگر ساختار فیلم اپیزودیک نبود بدون نقطه ضعف باقی میماند اما از نظر من حقیر این کار فلینی هم دلایل مشخصی داشت کمتر کسی میماند که بعد از پایان فیلم از خود نپرسد:آیا زندگی شیرین است؟؟؟؟\n نمره من :9.5 از 10\nدر زندگی شیرین موجودات بینوایی که آنتونیونی در زندگی اجباریشان آنها را به حال خود رها کرده اند-در تنهایی و پوچی-برای شرکت در وازدگی و انزجار فلینی از زندگی شیرین مدرنیستی گرد هم می ایند تا تدارک یک تصویر دانته ای از دنیای مدرن را بدهندکه به جای زاویه پایین از بالا به آن نگاه میشود.زندگی شیرین مطالعه ای در انحطاط انسان مدرن است و انتقادات تند اجتماعی فلینی و مرز های فانتزی محض اوست.فلینی فساد بی عدالتیو انحطاط اجتماعی را به شکل فانتزی گونه دراماتیزه می کند.او بازیگران و دکور را با مهارت بکار میگرید تا به شکل تصویری بشریت پریشان رویاها و واقعیت آن را که در اعماق وجود خود حس میکند هماهنگی ببخشیدکارناوال فلینی تالیف مسعود فراستی
کمدی بود این ؟؟؟؟\n
VAY MORDAM TA IN TAMOOM SHOD
فدریکو فلینی درمورد زندگی شیرین می گوید: این فیلمی‌ست که در نهایت، بر پوست دنیای بیمار، حرارت سنج می‌گذارد. جهانی که به وضوح تب دارد. اما تبی که در آغاز و پایان، یکسان است، هیچ چیزی دگرگون نمی‌شود و زندگی شیرین ادامه دارد.
شیرین ترین زندگی لحظات تماشای زندگی شیرین است...\nفارغ از تمام زیبایی ها تمام لذت ها (و تک تک سکانس های این اثر پرواز مجسمه تا معجزه دروغین که هنوز پس از گذشت بیش از نیم قرن مثل آن که هیچ حتی نزدیک به آن هم نیامدست) زندگی شیرین انقلابیست در عرصه سینما که من آن را انقلاب دوم پس از ظهور صدا در سینما میدانم.\nاین اثر اولین و شاید بهترین فیلم در آوانگاردیسم است (البته به زعم بنده و صد البته شاید چرا که با وجود ابر شاهکارهایی چون هشت و نیم آینه و نوستالژی صحبت از برترین کردن بس دشوار است ولیکن پیرو والسابقون السابقون زندگی شیرین حکم پدری دارد بر سایر)\nاما در مورد محتوا همان گونه که آقایان محمد خانی مولوی و گلستانی پیشتر و شیوا تر فرمودند، این اثر بار استعلایی به همراه دارد؛ کشش دارد ( ولی نه از آن کشش هایی که هیچ بسازد و تعلیق نام گذارند؛ کشش این فیلم بیننده را در هیچ پریشان نمیکند بلکه او را در خویش سرگردان می کند و مدام گوشزد میکند که آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار)؛ گویی فلینی کبیر در این صعود (که خود به سرعت آن را می پیماید) دست هبوطیان را گرفته و با خود بالا میبرد و همین است وجهه پیامبر گونه ی هنر... \nو چه زیبا فلینی کبیر و بزرگ مردان هم رای او این رسالت را به دوش کشیدند...\nهرچه زندگی شیرین، از فلینی، هنرش، سینمایش و دغدغه هایش بگوییم کم است ولی بقول سعدی :\n« من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت/کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم»
این فیلم مصداق کامل این جملست:\nحزن از خنده بهتر است زیرا که از غمگینی صورت دل اصلاح میشود.دل حکیمان در خانه ماتم است و دل احمقان در خانه شادمانی.\nفلینی با این فیلم نشون داد میلیون ها سال نوری از سینمای هالیوود جلوتره.
نخل طلای افتخاری\nاین جایزه به کارگردان‌هایی اهدا می‌شود که آثار آنها «تاثیر جهانی» داشته ولی هیچگاه جایزه نخل طلایی کن، مهمترین جایزه این جشنواره را نبرده‌اند. این جایزه تاکنون فقط به چهار کارگردان اهدا شده است: وودی آلن در سال ۲۰۰۲، کلینت ایستوود در سال ۲۰۰۹، برناردو برتولوچی در سال ۲۰۱۱ و آنیس واردا در سال ۲۰۱۵\n\nبرندگان ایرانی نخل طلایی کن\nعباس کیارستمی کارگردان ایرانی در سال ۱۹۹۷ برای فیلم طعم گیلاس موفق به کسب نخل طلایی جشنواره بین‌المللی فیلم کن شد.\n\nبرندگان آفریقایی نخل طلائی کن\nعبداللطیف کشیش کارگردان عرب فرانسوی - تونسی تبار برنده جایزه نخل طلایی در شصت و ششمین دوره جشنواره سینمایی کن شد.
...ادامه...\n۱۹۹۶ رازها و دروغ‌ها مایک لی بریتانیا\n۱۹۹۷ طعم گیلاس عباس کیارستمی ایران\n۱۹۹۷ مارماهی شوهئی ایمامورا ژاپن\n۱۹۹۸ ابدیت و یک روز تئو آنجلوپولوس یونان\n۱۹۹۹ رزتا لوک داردن و ژان-پیر داردن Flag of Belgium.svg بلژیک\n۲۰۰۰ رقصنده در تاریکی لارس فون تریر دانمارک\n۲۰۰۱ اتاق فرزند نانی مورتی ایتالیا\n۲۰۰۲ پیانیست رومن پولانسکی لهستان\n۲۰۰۳ فیل گاس ون سنت ایالات متحده آمریکا\n۲۰۰۴ فارنهایت ۹/۱۱ مایکل مور ایالات متحده آمریکا\n۲۰۰۵ بچه لوک داردن و ژان-پیر داردن Flag of Belgium.svg بلژیک\n۲۰۰۶ بادی که کشتزار جو را تکان می‌دهد کن لوچ بریتانیا\n۲۰۰۷ چهارماه، سه‌هفته و دو روز کریستین مونجیو رومانی\n۲۰۰۸ کلاس درس لورن کانته فرانسه\n۲۰۰۹ روبان سفید میشائیل هانکه اتریش\n۲۰۱۰ عمو بونمی زندگی‌های گذشته‌اش را به یاد می‌آورد اپیچاتپونگ ویراستاکول تایلند\n۲۰۱۱ درخت زندگی ترنس مالیک ایالات متحده آمریکا\n۲۰۱۲ عشق میشائیل هانکه فرانسه اتریش\n۲۰۱۳ زندگی ادل عبداللطیف کشیش فرانسه\n۲۰۱۴ خواب زمستانی نوری بیلگه جیلان ترکیه\n۲۰۱۵ دیپان ژاک اودیار فرانسه
... ادامه...\n1996 Secrets
نخل طلایی سالهای (تا کنون - ۱۹۷۵)\n\nYear Film Original Title Director(s) Nationality of Director\n(at time of film#039;s release)\n1975 Chronicle of the Years of Fire Chronique des années de braise Mohammed Lakhdar-Hamina Algeria*\n1976 Taxi Driver Martin Scorsese United States\n1977 Padre Padrone Paolo and Vittorio Taviani Italy\n1978 The Tree of Wooden Clogs § L#039;albero degli zoccoli Ermanno Olmi Italy\n1979 Apocalypse Now Francis Ford Coppola United States\nThe Tin Drum Die Blechtrommel Volker Schlöndorff West Germany*\n1980 All That Jazz Bob Fosse United States\nKagemusha Kagemusha / 影武者 Akira Kurosawa Japan\n1981 Man of Iron Człowiek z żelaza Andrzej Wajda Poland*\n1982 Missing § Costa-Gavras Greece*\nThe Way § Yol Yılmaz Güney and Şerif Gören Turkey*\n1983 The Ballad of Narayama Narayama bushikō / 楢山節考 Shohei Imamura Japan\n1984 Paris, Texas § Wim Wenders West Germany\n1985 When Father Was Away on Business § Otac na službenom putu / Отац на службеном путу Emir Kusturica Yugoslavia*\n1986 The Mission Roland Joffé United Kingdom\n1987 Under the Sun of Satan § Sous le soleil de Satan Maurice Pialat France\n1988 Pelle the Conqueror Pelle erobreren Bille August Denmark\n1989 Sex, Lies, and Videotape Steven Soderbergh United States\n1990 Wild at Heart David Lynch United States\n1991 Barton Fink § Coen brothers United States\n1992 The Best Intentions Den goda viljan Bille August Denmark\n1993 Farewell My Concubine Bàwáng bié jī / 霸王別姬 Chen Kaige China*\nThe Piano Jane Campion New Zealand*\n1994 Pulp Fiction Quentin Tarantino United States\n1995 Underground Podzemlje / Подземље Emir Kusturica Serbia and Montenegro*\n1996 Secrets
جایزه بزرگ جشنواره بین‌المللی فیلم (۱۹۷۴-۱۹۶۴)\n\nYear Film Original Title Director(s) Nationality of Director\n(at time of film#039;s release)\n1964 The Umbrellas of Cherbourg Les parapluies de Cherbourg Jacques Demy France\n1965 The Knack ...and How to Get It Richard Lester United Kingdom\n1966 A Man and a Woman Un homme et une femme Claude Lelouch France\nThe Birds, the Bees and the Italians Signore e signori Pietro Germi Italy\n1967 Blowup Michelangelo Antonioni Italy\n1968 No award this year because of the May 1968 events in France. N/A N/A N/A\n1969 If.... Lindsay Anderson United Kingdom\n1970 MASH Robert Altman United States\n1971 The Go-Between Joseph Losey United Kingdom\n1972 The Working Class Goes to Heaven § La classe operaia va in paradiso Elio Petri Italy\nThe Mattei Affair § Il caso Mattei Francesco Rosi Italy\n1973 The Hireling Alan Bridges United Kingdom\nScarecrow Jerry Schatzberg United States\n1974 The Conversation Francis Ford Coppola United State
نخل طلایی سالهای (۱۹۶۳-۱۹۵۵)\n\nYear Film Original Title Director(s) Nationality of Director\n(at time of film#039;s release)\n1955 Marty § Delbert Mann United States\n1956 The Silent World Le monde du silence Jacques Cousteau and Louis Malle France\n1957 Friendly Persuasion William Wyler United States\n1958 The Cranes Are Flying Letyat zhuravli / Летят журавли Mikhail Kalatozov Soviet Union\n1959 Black Orpheus § Orfeu Negro Marcel Camus France\n1960 The Sweet Life § La dolce vita Federico Fellini Italy\n1961 The Long Absence § Une aussi longue absence Henri Colpi France\nViridiana § Luis Buñuel Mexico\n1962 Keeper of Promises § O Pagador de Promessas Anselmo Duarte Brazil*\n1963 The Leopard § Il gattopardo Luchino Visconti Italy
... ادامه ...\n\nفهرست برندگان جایزه بزرگ و نخل طلای جشنواره فیلم کن\nجایزه بزرگ جشنواره بین‌المللی فیلم (۱۹۵۴-۱۹۳۹)\nسال نام فیلم نام کارگردان ملیت\n۱۹۳۹ آدم اتحادیه اقیانوس آرام سیسیل ب دومیل ایالات متحده آمریکا\n۱۹۴۶ ایریس و ستوان آلف خوباریا سوئد\nتعطیلی از دست رفته بیلی وایلدر ایالات متحده آمریکا\nزمین سرخ بودیل ایپسن و لا لوریتزن دانمارک\nبرخورد کوتاه دیوید لین بریتانیا\nپرتره ماریا امیلیو فرناندز مکزیک\nشهر بی قانون چتان آناند هند\nنقطه بازگشت فریدریک مارکوویچ لرملر اتحاد جماهیر شوروی\nسمفونی پاستورال ژان دولانوی فرانسه\nآخرین فرصت لئوپولد لیندبرگ اتریش\nمردی بدون بال فرانتیشک کاپ چکسلواکی\nرم شهر بی‌دفاع روبرتو روسلینی ایتالیا\n۱۹۴۷ جشنواره برگزار نشد\n۱۹۴۸ جشنواره برگزیده‌ای نداشت\n۱۹۴۹ مرد سوم کارول رید بریتانیا\n۱۹۵۰ جشنواره برگزیده‌ای نداشت\n۱۹۵۱ دوشیزه جولی آلف خوباریا سوئد\nمعجزه در میلان ویتوریو دسیکا ایتالیا\n۱۹۵۲ اوتللو اورسن ولز ایالات متحده آمریکا\nامید دو سنتی رناتو کاستلانی ایتالیا\n۱۹۵۳ مزد ترس هانری-ژرژ کلوزو فرانسه\n۱۹۵۴ دروازه جهنم تینوسوکه کینوگاسا ژاپن
نخل طلا\nPalme d#039;Or\nمکان کن\nکشور فرانسه\nبرگزار کننده جشنواره بین المللی فیلم کن\nاولین مراسم ۱۹۵۵\n\nنخل طلا (به فرانسوی: Palme d#039;Or)، مهم‌ترین و باارزش‌ترین جایزه در جشنواره فیلم کن است. این جایزه سال ۱۹۵۵ توسط هیئت برگزارکنندهٔ جشنواره معرفی شد و از آن زمان تا کنون هر سال به بهترین فیلم منتخب هیئت داوران تعلق می‌گیرد. (قبل از آن تا سال ۱۹۵۴، این جایزه جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم نامیده می‌شد) نخل طلایی یکی از معتبرترین جوایز سینمایی و فرهنگی جهان به شمار می رود.\n\nمحتویات \n۱ برندگان جوایز متعدد\n۲ فهرست برندگان جایزه بزرگ و نخل طلای جشنواره فیلم کن\n۲.۱ جایزه بزرگ جشنواره بین‌المللی فیلم (۱۹۵۴-۱۹۳۹)\n۲.۲ نخل طلایی سالهای (۱۹۶۳-۱۹۵۵)\n۲.۳ جایزه بزرگ جشنواره بین‌المللی فیلم (۱۹۷۴-۱۹۶۴)\n۲.۴ نخل طلایی سالهای (تا کنون - ۱۹۷۵)\n۳ نخل طلای افتخاری\n۴ برندگان ایرانی نخل طلایی کن\n۵ برندگان آفریقایی نخل طلائی کن\n\nبرندگان جوایز متعدد\nسوئد آلف خوباریا (۱۹۴۶، ۱۹۵۱)\nایالات متحده آمریکا فرانسیس فورد کوپولا (۱۹۷۴، ۱۹۷۹)\nدانمارک بیله آگوست (۱۹۸۸، ۱۹۹۲)\nصربستانیوگسلاوی امیر کوستوریتسا (۱۹۸۵، ۱۹۹۵)\nژاپن شوهئی ایمامورا (۱۹۸۳، ۱۹۹۷)\nبلژیک برادران داردن (۱۹۹۹، ۲۰۰۵)\nاتریش میشائل هانکه (۲۰۰۹، ۲۰۱۲
فلینی فیلم نمی‌سازد!\nایستوود فیلم می‌سازد... اسپیلبرگ فیلم می‌سازد... اسکات فیلم می‌سازد... کازان فیلم می‌سازد...\nاما فدریکو فلینی فیلم نمی‌سازد! بلکه فیلم را می‌سراید!\n\nاگر اینطور نبود، نبود آن پرواز مسیح بر فراز رُم و واتیکان... و نبود آن هیولای دریایی که کلوزآپ چشم ماتش، مدت‌ها در ذهن می‌مان...\nنبود صحنه‌ی آب بازی سیلویا در آبشار خیابان‌های رم!\nنبود سکانس معجزه‌ی دروغین بچه‌ها و درخت...\nنبود ارگ زدن معنادار کلیسا...\nنبود صداهای ضبط شده‌ای که در مهمانی خانوادگی همه را به فکر فرو می‌برد... و کاشت همین صداها برای صحنه‌ی فاجعه بار...\nو نبود صحنه‌های معنادار نمایش‌های محلی که در رستوران‌های آثار فلینی وجود دارد و اوجش هم نمایش کمدی دلقک و بادکنک این فیلم است، که فلینی به تلخ ترین وجه ممکن اجرایش می‌کند...\nشعر است این اثر که در قالب سینماست!\n\nفلینی همه‌ی این‌ها را تجربه کرده... با چشم دیده و با پوست لمس کرده و شاید گاهی هم از گوشت، زخم خورده...\nپس می‌تواند همه را به مخاطب منتقل کند... طوری که مخاطب تماشا کند و حس کند و درد بکشد!\nو دیگر شعار نیست این فیلم! بلکه سراسر احساس می‌شود در دل مخاطب...\n\nو جالب اینجاست که در کنار تمام اینها، استاد باز هم در اوج قدرت کارگردانی، امپراطوری می‌کند بر قلمرو سینمای خود... سبک دارد که هیچ... حرف نو دارد برای سینمای جهان که بزرگان هالیوود باید زانوی تلمذ بزنند و یاد بگیرند دکوپاژ، میزانسن، فیلم‌برداری و تدوین را که این فیلم آموزشگاه سینماست! حتا برای بزرگان!\n\nاین فیلم بزرگ‌تر است از ذهن تماشاگر! استاد بزرگ سینما در آن روح دمیده است!
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه