«راجر تورنهیل» (گرانت) مدیر تبلیغاتی موفق اما خودخواه، روزی با مأموری مخفی بهنام «جرج کاپلان» اشتباه گرفته میشود. اشتباهی که منجر به کشانده شدنش به دنیائی از مخاطرات و دسیسه ها شده و او را وا میدارد برای حفظ جان خود ـ در حالی که به پلیس هم نمیتواند متوسل شود ـ تمام کشور را زیر پا بگذارد. در طول این مسیر رهآورد او عشقی تازه به زنی به نام «ایوکندال» (سینت) است.
خیلی کم
خیلی کم
مزخرف. خیلی خیلی مزخرف. 2 از 10
هیچکاک اولین فیلم هایش در امریکا رو تحت قراردادش با دیوید سلزنیک ساخت ، قراردادی که به تولید شاهکار هایی مثل ربکا و طلسم شده و بدنام ختم شد . بن هکت فیلمنامه نویس مشهوری که او هم تحت قرارداد سلزنیک بود موقعی در مورد هیچکاک در یک نامه به سلزنیک نوشت : هیچکاک بی شک فیلمساز بزرگی ست به شرطی که یک نفر او را کنترل کند چون اگر هیچکاک رو به حال خودش رها کنیم تا ابد میخواهد فیلم هایی در مورد تعقیب و گریز بسازد فیلم هایی که به محض آغاز هر تماشاگری میتونه آخرش رو پیش بینی کنه.\nبن هکت کاملا حق داشت ، فیلم هایی که هیچکاک بدون نظارت یک تهیه کننده و به اختیار خودش ساخته بود یک تم اصلی داشت ؛ یک مرد بی گناه و از همه جا بی خبر به اشتباه متهم قتل میشه و از دست پلیس فرار میکنه و در راه فرار با دختر زیبایی آشنا میشه و در آخر فیلم بی گناهی ش به پلیس ثابت میشه و دست در دست دختر به سمت خوشبختی راهی میشه . تقریبا نیمی از فیلم های هیچکاک با همین تم تکراری و صد در صد قابل پیش بینی ساخته شده بودند که به چند نمونه که در ذهن دارم اشاره میکنم : قتل 1930 ، 39 پله 1935، the girl was young 1937 ,خرابکار 1942 ، طلسم شده 1945 ،stage fright 1950 , شمال از شمال غربی 1959 .\nو جالبه که تمام فیلم هایی که هیچکاک با این مضمون ساخت فیلم هایی بود که بدون کنترل یک نفر از بالا ساخته شدند .\nاین فیلم هم دقیقا جزو فیلم هایی ست که هیچکاک کاملا به اختیار خودش بود .\n\n
پر از عیب و ایراد\nبزرگترین ایراد هم این بود که اصن سناریو پر از حفره و داستان های ناباور بود\nآنقد زیاد که تحمل انسان به سر میرسد و با خود میگوید کی بشود این فیلم تمام شود تا خلاص شوم ...\n#نظر_شخصی\n
فیلم خوبیه اما بدون تعارف خیلی حرفی مقابل روانی برا گفتن نداره .\nروانی خیلی خوش ساختتراز این فیلمه بنظرم . هم فضاش هم داستانش\nمن اینو بیشتر پسندیدم\n7/10
به نظر من برای دوره خودش جواب میداد این فیلم و نسیت به کارهای سرگیجه و روانی خیلی ضعیف تره\nخیلی اخرش بد تموم شد و من اخراشو رد میکردم و برام واقعا تعحب اوره چرا انقدر این فیلمو گنده کردن\nدر کل از تعریف هایی که شنیده بودم انتظار یه فیلم بهتری داشتم
فیلم جالب و زیادی بود البته دفعه دوم که دیدمش تونستم تا انتها ببینمش
دقت کردین کری گرانت چقدر شبیه محمد رضا گلزار خودمونه...
filme talighiye jalebi bood . kargardaniye aghaye hitchkock aliye dar in filmvali baziye aghaye grante dost dashtani inja kami toye zogh mizane .
مسئولین سایت بهتره کامنتا بر اساس زمان ارسال بالا بیان و کامنتای جدید بیان بالا. به نظرم اینجوری بهتره
دارم دانلود میکنم امیدوارم مث روانی و سرگیجه دنیامو عوض کنه
حرف نداره این فیلم
فیلم سرگرم کننده ایه . همین! . فقط سرگرم کننده. اونم تنها به این دلیل که هیچکاک آدم رو به دنبال پایان فیلم میکشونه.در حین تماشای فیلم دوست داری بدونی اتفاق بعدی چیه. تنها چیزی که این فیلم رو جالب میکنه همینه وگرنه به نظر من از هیچ لحاظ قوی نیست \nاز نظر من برای شاهکار بودن به چیزای خیلی بیشتری نیازه که توی فیلم های هیچکاک وجود نداره\nاین نظر منه و حتی7 میلیارد نفر میتونن باهاش مخالف باشن
شاهکاری بود واسه خودش ... 9 از 10
نقد و بررسی فیلمNorth by Northwest (شمال به شمال غربی)از بزرگ ترین کارگردان تاریخ سنیما آلفرد هیچکاک\n\n\nخوب است بدانید عنوان فیلم ، از شکسپیر است ، در هملت ، شکسپیر جمله ای دارد که می گوید : وقتی باد از شمال غربی می وزد ، دیوانگی مسلم است . قطعا هیچکاک این شمال به شمال غربی را از هملت گرفته و نگاهی به آن دارد و یک هملت مدرن می آفرید ، هملت مدرنی که شباهت به هملت اصلی ندارد ، تنها شباهتش این هست که پدری در کار نیست و مادر خیلی مهم است .\nفیلم به شدت هیچکاکی آغاز می شود ، یعنی مستر شاتی (شات عریض) از یک شهر (نیویورک) و ازدحام و رفت آمد های خیلی سریع مردم در خیابان ها و مترو . از دل این شلوغی و ازدحام شهر مدرن ، کاراکتر اصلی خارج می شود . قبل از اینکه هیچکاک مردم را نشان بدهد ، روی آسمان خراش ها با موسیقی برنارد هرمان تیتراژ می آید ؛ آسمان خراش های سر به فلک کشیده نیویورک ، از این کلان شهر مدرن به زندگی مدرن می رسیم ، یعنی آدم هایی که مرتبا در حال دویدنند ، شلوغ و اتوبوسی که می آید و هیچکاک نمی تواند سوار آن بشود ؛ ورود هیچکاک به فیلم (آغاز فیلم) ، و بعد خود فیلم .\nاز بین این شلوغی کری گرانت قابل شناسایی هست ، او محصول این مدرنیسم هست و از دل آن بیرون می آید ؛ یک مدیر تبلیغاتی (شغلش هم خیلی مدرن هست) که با عجله و زرنگی کار های روز را به منشی خود دیکته می کند ، با زرنگی یک تاکسی را از دست یک مسافر می گیرد ، سوار تاکسی که شدند به منشی می گوید که : دیدی حالا اون احساس میکنه که مرد بسیار نیکوکاریه ، چون گفته بود که من مریض دارم ، دروغ میگوید و تاکسی می گیرد و یک حمله هم به آدمی که ماشین را از آن گرفته می کند.\nاخلاقیات کری گرانت را هم سریع می فهمیم ، آدم بی رحم ، بی مسئولیت ، شلوغ و در واقع بی اخلاق. کری گرانت همسری ندارد ، دوبار همسرانش را طلاق داده و تنها یک مادر برایش مانده ، مادری که به شدت بر او سلطه دارد و مانند یک بچه باید به او حساب پس بدهد ، همان اول کارهم دارد به خانه مادرمی رود. گرانت ، آدم روزمره و خسته از تمدن مدرن ، آرزوی فرار از این تمدن را دارد ، هیچکاک به ما می گوید که این آدم مدرن بی مسئولیت و مدیر تبلیغاتی امروزی ، یک مشروب خوار هم هست و با حالت مستی هم رانندگی می کند و سرعت را به هدف و رسیدن به مقصد ترجیح می دهد . با دوستانش قرار دارد ، وارد یک لابی هتل می شود ، دستش را بالا می برد تا ، کسی را صدا زند ، همزمان بلندگو اسم کاپلا را فرا می خواند، در اینجا که کری گرانت دستش را بالا گرفته عوضی گرفته می شود ، به همین راحتی کاوس رخ داده و آشوبی به پا می شود ، گرانت از دنیای امن و خسته ، کننده به یک ناکجاآباد که خواهید دید پرتاب می شود .\nRoger O. Thornhill ، نقش کری گرانت در فیلم است . O در وسطِ نامش یک خلأ است. یک هیچ است. یک عدم است. همین عدم باعث می شود که به جای جورج کاپلان عوضی گرفته شود. جورج کاپلان ای که اصلاً وجود خارجی ندارد. یعنی کری گرانت به عنوان یک آدم مدرن و محصول این دنیای مدرن به راحتی می تواند با یک هیچ عوضی گرفته شود. این نگاه هیچکاک است به آدم مدرن. چقدر نگاه تلخ درستی است!\nوقتی او را به جای کاپلان می گیرند، وارد دنیای تبه کاران می شود، به زور به او مشروب می خورانند، و در همان حال پشت فرمان می گذارندش که رانندگی کند و نابود شود. اما او از پس این کار بر می آید و به ایستگاه پلیس می رسد. اولین کاری که می کند، به مادرش زنگ می زند و می گوید: من ام. راجر. پسرت. مادر صدایش را نمی شناسد (ما آن طرف خط را نمی شونیم). انگار که گرانت هویتش را از دست داده است. خودش هم شک کرده است که کاپلان است یا راجر تارنهیل.\nآرام آرام، تمام منافذ و سپر های مدرنش را از دست می دهد. در دنیای کاپلان دیگر چیزی برای محافظت از خودش برایش باقی نمانده است. اسمش از دست رفته، هویتش از دست رفته، و مجبور می شود با یک هویت جعلی زندگی کند.\nوقتی بر می گردد و به مادر قصه را می گوید، یک صحنه ی فوق العاده داریم: صحنه ی آسانسور. که مادر کاپلان (یعنی مادر کری گرانت) و دو تبهکاری که می خواستند او را بکشند داخل آسانسور هستند. کری گرانت قبل از آن قصه را برای مادر گفته است. مادر، با شوخی و خنده، به آن دو تبهکار می گوید: شما بودید می خواستید پسر مرا بکشید؟، (یعنی حرف پسرش را باور نکرده است.) همه می خندند. هیچکاک ما را می خنداند؛ ما هم می خندیم. اما پشت این خنده چه چیزی هست؟ ما می دانیم که این دو تبهکار می خواستند او را بکشند! می بینید که هیچکاک چه طور شوخی و جدی را با هم پیوند می زند و مسأله را تند تر و تلخ تر می کند و در لحظه ما را هم می خنداند؟ هیچکاک سرگرمی را با عمق داستانش که از دست دادن هویت یک مرد مدرن است ، پیوند می دهد .\nروند فیلم و ماجراهای کری گرانت به سه مرحله قابل تقسیم است ، مرحله اول از دست داند هویت تاندهیل و تبدیل آن به کاپلاست ، مرحله دوم آشنایی وی با دختر جاسوس ، ایو و پس زدن و شک کردن به آن و مرحله سوم ، پیوند این دو با هم علیه تبهکاران.\nببینیم هیچکاک این سه مرحله را چگونه برما عرضه می کند:\nدر طول مرحله اول و دوم ما از قبل می دانیم که تاندهیل ، مسئولیت پذیر نیست ، در مرحله سوم دخترک ، عاشق کری گرانت شده ، کری گرانت داوطلبانه می پذیرد که نقش کاپلا را بازی کند و این مسئولیت پذیری ، در پایان طبق پیشبینی به ازدواج منجر می شود ، در مرحله دوم فیلم ، دختر ، کری گرانت را به قتل گاه می فرستد ؛ وارد بیابانی شده و بخ خاطرقرار با فردی منتظر می نشیند ، این یکی از اصلی ترین ، ماندگار ترین و مثال زدنی ترین سکانس های هیچکاک است (سکانی هواپیما در بیابان) . آدمی که همانجا منتظر اتوبوس ایستاده به کری گرانت می گوید : این هواپیما چیه که داره میاد؟ ، داره جایی که اصلا بذری نیست را سم پاشی می کنه . این جمله ی تکان دهنده آغازگر سکانس است.\nهیچکاک در روز روشن ، از طریق یک هواپیما سم پاش و هجوم و گلوله باران آن به گرانت ، سکانسی را می آفریند که همیشه در کلاس های سینما تدریس می شود ؛ نوع کات ها ، بازی کری گرانت ، باور کردن وضعیت و پایان آن ، که بسیار هم عجیب است. هر چقدر که هواپیما به گرانت نزدیک می شود در واقع آخرین حایل ها و سپر های مدرن او را نابود می کند ، گرانت انسانیست که همیشه در داخل ، دفتر ، اتاق یا هتل و... است ، انسان خیابانی نیست و از خیابان تنها برای رسیدن به دفترش استفاده می کند .(به نظرم یک جور تشبیه برای مشخص کردن وضعیت و روزمرگی انسان ها و دنیای مدرن هست.!!) و ذات او با آدمی که به یک خیابان پرتاب بشود و مورد هجوم یک هواپیما قرار گیرد کاملا فرق می کند. همین ، آخرین رفتار ها و ویژگی های مدرن او را هم از بین برده و می گیرد. ابتدا در پس زمینه تصویر ، نقطه ای بیشتر نمی بینیم ، آرام آرام با جلو آمدن ، هواپیما نمایان و مهاجم بودن آن مشخص می شود، کاوس (آشوب) از کوچک به بزرگ جلو آمده و رخ می دهد و آشفتگی صحنه را فرا می گیرد . این همچنین دوباره از ویژگی های کارهای هیچکاک است که در اینجا به احسن وجه آن را هدایت می کند ، تعلیق دامنه داری که هر چقدر هم که ببینیم ، چون در اجرای فرم بسیار عالی کار شده ، چیزی از قدرتش کم نمی شود . در پایان گرانت ، انگار که در حال بیدار شدن از یک خواب هست ، با یک کامیون مواجه شده ولی جان سالم به در می برد . این سکانس هم پوستر فیلم و هم به نوعی بخش مهمی از شخصیت فیلم است.\nسکانس اخر فیلم هم مثال زدنی است، نماهایی داشته که هم در پوستر است و هم از تصاویر ماندگار تاریخ سینماست. کری گرانت و ایو در گریز از تبهکاران به کوه های راشمور می رسند ؛ کوه ، پر از تمثال های رؤسای جمهور سابق آمریکاست ، سنگی و محکم ، به تعبیری می توان گفت نشان دهنده امنیت است و نه حتی دموکراسی ، امنیت. این دو به امنیت چنگ زده و آویزان می شوند ، هر لحظه ممکن است دستانشان رها شده و سقوط کنند ، بدمن فیلم که مظهر تبهکاریست ، پای خود را روی یک دست گرانت که دست دیگرش در دست ایو هست گذاشته و فشار می دهد ، به صحنه دقت کنید ، اینجا هیچکاک کات می دهد ، به قطار ، گرانت و ایو . گرانت دست ایو را در قطار به بالا می کشد ، این کات به نظر من یک کات کارتونیست ، غیر ممکن است این صحنه در آن لحظه کات بخورد و غیر ممکن هست که یک آدم در آن وضعیت جان سالم به در ببرد ، پس این کات کارتونی هست ، این کات ، کات دنیای خیال به واقع است ، کات پایان تعلیق و برگشت به رئالیته و دنیای واقعیست ، بسیار کات مهمیست ، شبیه کات سرگیجه است که در تحلیل سرگیجه بدان می پردازیم ، از آن کات های عجیب و غریب هیچکاکی هست ، برگرداندن فضا ، از مخمصه و گرفتاری به فضایی امن در یک قطار . این دو وارد قطار شده اند و در حالی که معلوم هست که قصد ازدواج دارند . قطار وارد تاریکی می شود و در تاریکی همچنان خطر در کمین است .\nاین شمال به شمال غربی است ، یک فیلم به شدت سرپا ، سرگرم کننده ، عمیق و هنری در نقد انسان مدرن ، مدرنیسم و خطرات و چالش های پیشروی آن ها .\n
این فیلم یک شاهکار به تمام معناس ... البته اگه بتونی درست درکش کنی ... 9 از 10
کارگردانی به نسبت زمان خودش خوب بود!! ولی داستان فیلم ضعیف بود از نظر من\n6 میدم
شاهکار،شاهکار،شاهکار\n\nفقط این کلمه میتونه در وصف این فیلم به کار بره ...
این فیلم یـــــــــــک شاهکاره ... یک فیلم کامل . فیلم بسیار پیچیده و مفهومی ای هست . بله , بسیار عمیقه و آلفرد هیچکاک مفاهیم عمیق رو به سرگرم کننده ترین شکل ممکن در اورده . فیلم ، نقد زندگی مدرن و مدرنیسمه . همون اول فیلم , هیچکاک جامعه ی مدرن رو به تصویر میکشه . . کری گرانت یک ادم مدرن و محصول این تمدن مدرنه . ادم بی مسئولیت و بی بند و باری هست . گرانت به عنوان محصول یک انسان مدرن و محصول این تمدن مدرن به همین راحتی با یک هیچ و پوچ (کاپلان) عوضی گرفته میشه . تلخ . گرانت ادم بی بند و باریه , صادق نیست و طلاق هاش بماند . گرانت اهل خیابان نیست . خیابان فقط برای رفتن به سر کارشه و ادمی نیست که به زندگیش اهمیت بده . هیچ کاری نمیکنه و هیچکاک هدفش از نشون دادن رفت و امدهای اول فیلم اینه . نشون دادن جامعه ی مدرن که مردم در اون مثل یک ربات هستن . سکانس هواپیمای سمپاشی خودش شاهکاره . بازی گرانت و تدوین و تعلیق های اون صحنه در تاریخ سینما ماندگاره . گرانت که حتی اهل خیابون نیست , ناگهان سر از بیابون در میاره . گرانت باید با سم نابود بشه . مثل یک حشره . این نگاه و انتقاد هیچکاک به مدرنیسمه . تمام این مفاهیم در قالب یک فیلم سرگرم کننده دراومده . صحنه ای که گرانت و مادرش و ااون دو ادمکش در اسانسور هستن , یک سکانس بی نظیره و یک کمدی سیاهه . یکی از بهترین فیلم هایی بود که در عمرم دیدم و باید خیلی بالاتر از رتبه فعلیش باشه ...
طریقه ایمان اوردن من به استاد آلفرد هیچکاک کبیر (از جاهلیت تا رسیدن به کمال در سینما)\n 1-Topaz (این چی بود !!!!!!!!)\n2-Marnie (فیلم خوبی بود)\n3-The Birds (اسم این کاگردان چیه!!!!!!!)\n4-Rope(یکی از بهترین های قرن )\n5- Psycho (شاهکار)\n6-Vertigo(ابر شاهکار)\n7- North by Northwest (تسلیم استاد هیچکاک شدن) \nنکته : البته توجه داشته باشید بنده الان 32 سالم هست اون موقع یعنی 12 سال پیش عقلم به خیلی چیزها نمیرسید وگرنه از همون اول پی میبردم که آلفرد هیچکاک بزرگ ترین کاگردان تاریخ هست...
حوصله سربر و خواب اور در روز سیزده بدر بارونی.
اگر تمام مردم جهان بر یک چیز توافق داشته باشند اون اینه که این فیلم، بهترین فیلم تاریخ هنر هفتم (سینما) به دست استـــــــــــــــــــــــــــــــــاد هنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر هفتم (آلفرد هیچکاک) هست....
salam lotfan doblasham ebzarid\nnightmovie gozahste shoma ham bezarid\ndoble all the men president ham night movie dare\nshoma ham otfan ebzarid \nmamnoon\n
در مورد این فیلم فقط میتونم بگم نوشته ای از آلفرد هیچکاک کبیر که باهاش رو سر در سینما زد ...
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه