ژاپن قرن یازدهم. فرماندار تایرو بهخاطر مخالفتش با فساد فئودالی برکنار و تبعید میشود. همسرش “تاماکی” (تاناکا)، پسرش “زوشیو” (هانایاگی) و دخترش “آنجو” (کاگاوا) عازم ملحق شدن به او در تبعیدگاه هستند …
گاهی احساس میکنم بعد از دیدن آثار استاد میزوگوچی ، دیگه وظیفه ای بر عهده ندارم ، از همین بابت بار ها به خودم میام و میبینم برای چند دهمین بار خیره به عشقبازی های این مرد با سینما هستم.
با احترام فراوان به تمام دوستداران فیلم و فیلمساز \n\nفیلم بد و بسیار بدی است . کل فیلم یا افسانه بر یک اتفاق سوار است و طعنه میزند به افسانه ها هندی ، بازی هایِ قلمبه ، نکبتِ ور قلمبیده ، شخصیت های سیاه ابله ، شخصیت های سپید حال به هم زن ، تحول های خارج از فهم ، روند زور چپون داستان و از همه بدتر شعار هست به غایت. \n\nدر انتهای فیلم هم پسر اعلام و ابلاغ می فرمایند که فرماندار بودن رو رها کرده تا به نصایح پدر پایبند باشد که انسان بماند ، چرا؟ نمیدانم.\n\nبا خواندن خلاصه داستان انتظار فیلمی عمیق را داشتم و فکر هم نمیکردم که یک اتفاق مثلاً دهشتناک و به دنبال آن توالی حوادث زورچپون قرار است داستان را بسازد که برای من یعنی مرگ داستان گویی.
لطفا فیلم های ازو رو هم در سایت قرار بدید.\nسینمای زاپن یعنی ازو.میزوگوچی.کوراساوا.میازاکی
این قصه ای است پرسوز که تازیانه های میزگوشی، بیرحمانه تر از آنچه که اربابان بر جسم معصوم آن بینوایان می نوازند، بر قلب و روح و روان مخاطبش نواخته می شود.
سانشوی مباشر یا: «وقتی که تقدیر با سینماتوگراف مصور شد.»
اسپویل:\n\n\n\n\n\n\n\nشخصاً سه صحنه فیلم هستن هرگز در ذهنم فراموش نمی شن؛\n\n\nیکی آوازی که آن دختر تازه وارد می خواند و می گوید از زبان فاحشه ای آن را شنیده.\n\n\nدیگری آنجو در حالی که لحظه لحظه به سمت مرداب و قربانگاهش نزدیک میشه.\n\nو سومی سکانسی که زوشیو در اوج قدرت بر سر مزار پدرش رفته و براش دعا می خونه.
این قصه ای است پرسوز که تازیانه های میزگوشی، بیرحمانه تر از آنچه که اربابان بر جسم معصوم آن بینوایان می نوازند، بر قلب و روح و روان مخاطبش نواخته می شود.
این شاید بهترین فیلم کنجی میزوگوچی باشه
چقدر گریه کردم سر این فیلم. مخصوصا اون ترانه که مادرشون میخوند... هیچ فیلمی اینقدر احساسات منو تحریک نکرده بود واقعا شاهکار. از نظر تکنیک و فرم هم که باز شاهکار بود
یک شاهکار کامل فیلمی که حتی سخت گیر ترین منتقدان را مجبور به 4 ستاره میکند.\nدر فیلم هایی که فعلا از سینمای عالی ژاپن دیدم بعد از داستان توکیو قطعا این زیباترین و قوی ترین فیلم است.بر این فیلم هیچ ضعفی وارد نیست همه شخصیت ها بخوبی ساخته میشوند و در داستانی ژرف و با معنا ما را با خود همراه میکنند.کارگردانی میزوگوچی که نیاز به تعریف بنده حقیر ندارد و هنر او بار ها در شاهکار هایش به اثبات رسیده و در سانشوی مباشر هم که اوج پختگی این کارگردان است به چشم میخورد.سانشوی مباشر,چشمه باکره و آوا ها نجوا ها از تلخ ترین و ویران کننده ترین و شاید گریه آور ترین فیلم هایی است که به نظر من سینما به روی خودش دیده و دیدنش بر هر مخاطب سینما واجب است.
من معتقدم که اولا سیاه تر نشون دادن شخصیت های بد و یا سفید تر نشون دادن شخصیت های خوب داستان در سینما گاهی وقتها لذت بخشه و قرار نیست که ما عینا آدمهایی مشابه افراد جامعه رو ببینیم.\nاگه قرار باشه قهرمانای این فیلم رو 4 عضو خانواده در نظر بگیریم :\n1- پدر خانواده که نمونه هایی هم در دنیای واقعی ازش دیدیم که تا وقتی هستند قدرشون دونسته نمیشه و وقتی می روند تازه می فهمیم چه آدمهایی بودن\n2- مادر خانواده : که بنابر حس عاطفی مادرانه تنها به عشق دیدار مجدد بچه های خود اون همه سختی رو تحمل می کنه و کور شدن اون من رو بیاد یعقوب پدر حضرت یوسف میندازه که اونقدر در فراق بچه های خودش اشک ریخت تابینایی خودش رو از دست داد.\n3- آنجو که خود من خیلی شبیه اون هستم یعنی آدمی که در درون خودش ضعف داره ، ترس داره ولی سعی می کنه به اطرافیان خودش امید بده و وقتی ترس از شکنجه اومد به سراغش می دونست که نمی تونه مقاومت کنه و ممکنه کم بیاره بنابراین با مرگ خودش تنها راه دسترسی نگهبانا از طریق خودش رو از بین برد\n4- زوشیو پسری که اینقدر در سختی ها و شکنجه ها و ظلم و ستم بزرگ شده بود که کم کم خودش هم داشت شبیه اونا میشد و اگر حضور به موقع آنجو نبود معلوم نبود تبدیل به چه انسانی بشه و اینکه از فرماندهی خود استعفا داد بخاطر اینکه دوست داشت با همه انسان ها برابر باشه و قصد داشت از همون فرصت کم فرماندهی هم برای نجات مردم مظلوم و علی الخصوص خواهرش استفاده کنه .
هنوز باید زندگی و زیست کرد تا به سینمای این بزرگ مرد شرقی رسید خیلی زود بشه به عمیق ترین درد انسانی رو درک کرد.\n\nبه احترام سینمای میزوگوچی به رسم ادب ایرانی می ایستیم و به رسم ادب ژاپنی چهار زانو می نشینیم.
به احترام سینمای میزوگوچی به رسم ادب ایرانی می ایستیم و به رسم ادب ژاپنی چهار زانو می نشینیم.
استاد رویا پردازی، هنوز باید زندگی و زیست کنی در میان فیلم ها، این فیلم اصل بقیه سعی کردن بدل باشند.\nبدون رحم یک انسان دیگر انسان نیست.
فیلمی فراموش نشدنی.\nدیالوگ به یادماندنی :\nآدمی که رحم نداشته باشه مثل غول بی شاخ و دمه، این نام نیک هست که به جا میمونه.
شاهکار...!
صحنه خودکشی شرافتمندانه ی آنجو رو باید جز ده سکانس برتر تاریخ پنداشت...مقایسه شود باسکانس خودکشی موشت و اون کاربینظیر برسون،همرا با موسیقی مونته ورد که در پیش میاد.\nتفاوت نگاه و پرداخت دو مولف بزرگرو میشه در این دوصحنه دید ...هردو تلخ و برای راحتی از بزه وشکنجه های این دنیا...یکی روح شرقی داره و آرام و مصمم به نقطه ی عمیق آب فرو میره و کارگردانی که صحنه رو بادوربینی ایستا و ناظر همراه با نغمه سوزناک مادر ودیگری تلاش مکرر دخترک زجر دیده برای غرق خویش و کارگردانی که نمایشگر این تلاش هست و بانگاهی سرد و غربی انرا نظاره میکنه
بنظرم اگه فیلم رو متناسب با زمان خودش در نظر بگیرید خوبه ( در این حد ولاغیر )ولی با زمان حال و فیلم هایی که تو دهه های بعد با همین مضامین ساخته شدن ابدا در قامت یه شاهکار یا ابرشاهکار ( به استناد کامنت های رفقا ) نیست.نمره 9 کاربران کمی غریبه!!
ابر شاهکار تاریخ سینما....که هیچ وقت قدرشو ندوستن...
نمیدونم کی این فیلمو دیدم؟؟ خیلی وفت پیش بوده یا شاید این تازگیا!! چیزی که میدونم اینه تمام صحنه های این فیلم انگار از یه جهان دیگه نازل شدن و همشون با همون یه بار دیدن، تا مغزِ استخونم نفوذ کردن! هنوز واسم تازه اس. مگه میشه فراموش کرد صحنه های این شاهکارو؟ میشه صحنه‌ی برداشتنِ آب توسط مادر از برکه که با دیزالوی عالی در صحنه ی بعد کنار همسرش داره پیاله‌ی آب رو واسش پر میکنه و همسرش کمی بعد اون وصیت ناب و ساده رو به پسر میکنه! بدون رحم، انسان دیگه انسان نیست... میشه این صحنه رو فراموش کرد؟ میشه سکانس با شکوه حریق املاک سانشو، از پشت سر پسر رو فراموش کنیم؟ میشه اون سکانس تکان دهنده و زجر آور خودکشی دخترک که با نمایی سرشار از زیبایی ها و تلخیا که با نریشن وحشتناک مادر همراه میشه رو فراموش کنیم؟؟ میشه سکانس پایانی فیلم رو که مادر و پسر از آنچه بر خانواده‌شون گذشته میگویند رو فراموش کنیم؟\nنه ... نه ... همه ی این سکانسا و نماها، همه ی اینها فراموش نشدنی اند و تاثیر گذار. واسه من هیچ فیلمی تو تاریخ سینما مثل سانشوی مباشر نیست. بهترین فیلمی که دیدم
- تو حرف نمیزنی؟؟؟؟ اما زمانی که شکنجه ات کنند همه چیز رو خواهی گفت\n- بدترین شکنجه هم نمیتونه آدم مرده رو به حرف زدن وادار کنه\n\n***********\nمیزوگوچی \nکارگردانی والا مقام با آثاری پر از درون مایه هایی به شدت انسانی و معنوی\nروح انسانیت و معنویت و عشق و محبت بشریت نسبت به همنوعش در این فیلم موج میزنه\nاگرچه معتقدم تماشای فیلم شاید برای عصر ما زیاد هم از نظر بصری سرگرم کننده نباشه\nاما دیدن این فیلم به هر بیننده سینمادوستی توصیه میشه و روح انسانی شما رو بیدار خواهد کرد\nبماند که برخی از سکانسها به قدری درگیرانه و مسحور کننده فیلمبرداری و کارگردانی شده اند که با خودم فکر کردم اگر میزوگوچی در این عصر میزیست چگونه ازا کمک این همه ابزارهای مدرن برای به تصویر کشیدن آثار انسانی و لطیفش بهره میبرد...\nتابلوی نقاشی میزوگوچی در سال 1954 در قالب فیلم شانسوی مباشر ساخته شذ اما بدون شک این تصویر برای همیشه در حافظه سینما به عنوان یک تصویر نجیب و انسانی باقی می ماند.
میزوگوچی داره رو عصابم راه میره عجب غلطی کردم رفتم سراغ فیلمهاش\nدیگه راه برای رهایی ندارم خدا لعنتت کنه میزوگوچی.
کلمات عاجزند از توصیف این همه زیبایی و احساس....
47 ronin میزوگوچی روهم لطفا بگذارید
جزو ده فیلم برتر سینمای ژاپن...جزو پاک ترین فیلمای تاریخ سینما...نابود میکنه آدمو...\nاین دیالوگای فیلم خیلی مردن : بدون رحم یک انسان دیگه انسان نیست...نسبت به خودت سختگیر باش و لی نسبت به دیگران مهربان باش.............................................................................................
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه