زنی پنجاه ساله که دیگر نمیتواند مردان را جذب کند به زندگی غم انگیز خود نگاهی می اندازد. زمانی که "اوهارو" در دربار امپراطوری قرار داشت عاشق مردی پائینتر از سطح خود می شود. رابطه آنها آشکار شده و "اوهارو" با همراه خانواده اش تبعید می شوند. برای او اتفاقات بعدی زندگی همراه با تحقیر به ارمغان می آورند...
فیلمی تلخ از یکی از اساتید بنام تاریخ سینمای آسیا و نمایش فراز و فرودهاینفسانیانسان و در نهایت انتخاب فلسفه بودا و ترک دنیای مادی توسط انسانی زخم دیده و رنج کشیده .نمره من 8/4
با احترام به نظر دوستان به نظر من مقایسه کردن بزرگان سینمای ژاپن و جهان کار اشتباهیست که از عدم درک ما از اون بزرگان و سینما نشات میگیره. یعنی چی که بگیم کوروساوا پادشاه سینمای ژاپنه یا میزوگوچی یا ازو؟ هر کدوم از این اساتید سینمای خاص خودشونو دارن و تو سبک خودشون قابل ستایشن. درود بر مظهر پاک هر سه این اساتید.
تلخ و تلخ و تلخ ، مزه ای شیرین گاه در دهانش امید را زنده می کرد ولی آن شیرینی هم فقط برای خوردن دندانش آمده بود
شعری در رسای فلسفه ی بودا.فیلم به صورت یک شعر بصری بیان کننده ی حقیقت زندگی و عروج از لذت های مادی به زندگی راهبه وار حقیقی است.راهبه ی واقعی اوهارو است که چنین از دنیا رنج دیده.
هنوز باید زندگی و زیست کرد تا به سینمای این بزرگ مرد شرقی رسید خیلی زود بشه به عمیق ترین درد انسانی رو درک کرد. \nبه احترام سینمای میزوگوچی به رسم ادب ایرانی می ایستیم و به رسم ادب ژاپنی چهار زانو می نشینیم.
روایتی دلخراش از یک مرگ تدریجی که به تلخی داروهای تسکین ناپذیر میبود.
توشیرو میفونه هم در این فیلم بازی میکنه ولی کوتاه.\n\nمن دوست دارم اگر کارگردان تو یه فیلم طرح مسئله میکنه و یک مشکل جامعه رو بررسی میکنه، خود کارگردان راه حل این مشکل رو هم ارائه بده. کاری که کوراساوا انجام میده، خودش راه حل رو ارائه میده. اما میزوگوچی در این فیلم فقط طرح مسئله میکنه . مردم خودشون دردهای جامعه رو می بینن یا بهتر بگم تجربه می کنن، هنر واقعی ارائه راهی برای حل این مشکلات هستش. این دلیلیه که من کوراساوا رو بیشتر دوست دارم. فیلم های کوراساوا مثل اکثر فیلم های ایرانی قهرمان گریز نیست. فیلم های کوراساوا قهرمان داره قهرمانی که خود ساخته هستش نه مثل قهرمان های فیلم های هالیودی که یکی رو رتیل نیش میزنه میشه مرد عنکبوتی یکی در معرض تشعشات قرار میگیره میشه چهار شگفت انگیز. هالک و چه و چه و چه
سینمای میزوگوچی سینمایی سهل و ممتنع است!!!... عمیق ترین پیام های انسانی به صورتی بسیار روان (و بدور از بازی های استعاره ای) انتقال داده می شود ... .شخصیتهای محوری فرجام و عاقبتی خوش ندارند حتی گاهی برعکس، ویرانگرترین و کوبنده ترین سکانس های عاطفی، سکانس های پایانی است (مانند آخرین نما در فیلم خیابان شرم)؛ و سینمایی ممتنع است بگونه ای که دقیق ترین و غنی ترین فیلم نامه ها را (که غالبا برگرفته و اقتباس های ادبی هستند)، در این سینما می توان سراغ گرفت، چیزی از قلم نمی افتد... . سینما میزوگوچی آکنده از غافلگیری های حیرت انگیز است، (مثلا در همین فیلم بعد از این که اوهارو پسری برای فرماندار بدنیا آورده و رها می شود تا مدت مدیدی از رویارویی وی با پسرش خبری نیست و زمانی این رویارویی ممکن می شود که بتوان کل آوار فیلم را بر ذهن بیننده خالی کرد زمانی که اوهارو همه چیز خود از جمله جوانی، را از دست داده و وضعیتی سوزناک تر از نوا و آهنگ سازی که می نوازد، را دارد!!). \nدر سینمای میزوگوچی، زن جایگاهی خاصی دارد و حوادث غالبا در حول و حوش زنها اتفاق می افتد (در دو فیلم زندگی اوهارا و خیابان شرم بطور ویژه و تا حدود زیادی در سانشوی مباشر و اگتسو مونوگاتاری و ...)، اما این موضوع مهملی برای بازی با عواطف بیننده (به شکل سینمای هند) نیست؛ بلکه توجه دادن و مواجهه کردن ما با تاریکترین و ترسناکترین ابعاد وجودی مان بعنوان انسان است ...و این یعنی بهترین تعریف برای سینمای متعهد.... . \n
از همه دوستانی که تلاش میکنند و در ذیل چنین آثار هنری کامنت خود را ثبت میکنند و به تمجید و ستایش این آثار میپردازند بسیار سپاس گزارم ... ( از تلنگری که به افرادی مث من زدید بی نهایت ممنونم )\nدست همه ی دعوت کنندگان به هنر اصیل ، اخلاق و انسانیت را باید بوسید ...
بزرگترین مصداق های سینمای بالا رونده رو در فیلم های عالیجناب میزوگوچی میشه پیدا کرد....اگر کوروساوا سامورایی سینما سینما باشه قطعا میزوگوچی هم پادشاه سینمای ژاپن محسوب میشه......به قدری عظیمه که شاهکار آرونفکسی(که همون عکس آواتارم هست) رو پاک کردم تا این شاهکار بدون انقضا رو جایگزینش کنم.
با اینکه خودم طرفدار هنرمندان شرق بویژه ژاپن هستم و میزوگوچی و اوزو را کارگردان های بسیار بزرگ و هنرمند در سطح دنیا میدانم ولی اعتقاد دارم استاد کوروساوا یک سرو گردن از آنها بزرگتر میباشد. به عنوان نمونه اگر شاهکار (راشامون) خلق نمیشد جهان سینما اصلا در آن زمان پی به سینمای ژاپن نمیبرد.
نمیدونم چرا تا اسم سینمای ژاپن میاد همه یاد کروساوا میافتن با اینکه استاد واقعی سینما ژاپن میزوگوچی .\n\nیجا یجمله از ژان دوشه منتقد فرانسوی خوندم که میگفت : ککنجی میزوگوچی، همچون باخ، تیشن و شکسپیر، او هم در هنرش برترین است. \n
بقول لوکاچ، مردمانی هستند که میفهمند و زندگی نمیکنند؛ مردمانی هم هستند که زندگی میکنند اما نمیفهمند. دسته اول هیچگاه به دسته دوم نمیرسند هر چند اونارو درک میکنند و از سویی دسته دوم همواره دسته اول رو بازنده میپندارند بااینکه ماهیت اونارو درک نمیکنند...\nاگه کسایی که بدون دیدن جواهر فوق، بهش این نمره پایینو دادن، جزو دسته دوم تقسیم بندی کنیم؛ میزوگوچی قطعا جزو بزرگترینهای دسته اول خواهد بود.. هنرمندی که اون میزان ارج و قربی که لایقش بود رو کسب نکرد و البته بعید هم نبود. چون هنوز هم کمتر کسی جهان عجیب و مرموزشو میفهمه و اساسا به خاطر همینه که به اندازه کوروساوا مظرح نمیشه. بنظرم هرچند کوروساوا و اوزو فیلمسازای معرکه ای هستن، اما تو یه چیز مطمئنم و اونم اینه که بی هیچ تعارف و باج خواهی، میزوگوچی، در نوک قله سینما (بلکه هنر) ژاپن (بلکه دنیا) ایستاده..
کارای کنجی میژوگوجی حرف نداره\n
ای جان. لامصب آدم خلاصه ی داستانو میخونه دیوونه میشه
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه