دكتر روانشناس جوانى به نام « ادواردز » ( پك ) ، رئيس تازهى يك آسايشگاه بيماران روانى ، جانشين « دكتر مرچيسن » ( كارول ) ، مىشود . « دكتر كنستانس پيترسن » ( برگمن ) كه دل به « دكتر ادواردز » باخته به رفتارهاى عجيب و غير عادى او مشكوك مىشود ، و خيلى زود پى مىبرد كه او « دكتر ادواردز » واقعى نيست...
ندارد
خیلی کم
خیلی فیلم خوبی بود .با اینکه با فیلمای اواسط قرن 20 به سختی ارتباط برقرار میکنم ولی این فیلم عالی بود
اسپویلر آلرت :\nخود هیچکاک در مورد این فیلم گفته بود : یک درام عاشقانه همراه با چاشنی روانکاوی فرویدی ... \nاما من معتقدم این فیلم چیزی بیش از این بود و احتمالا استاد در مورد فیلم خودش شکسته نفسی فرموده بودند . اول از همه میخوام به بازی ها و انتخاب بازیگر ها اشاره کنم.. . بازی گری گوری پک جوان در نقش یک بیمار روانی بسیار تحسین بر انگیز بود و کاملا باور پذیر و همینطور اینگرید برگمن جوان و زیبا هم عالی بود . گری گوری پک بلند قد ترین بازیگر مرد زمان خودش بود و اینگرید برگمن هم بلند ترین بازیگر زن و به همین دلیل احتیاجی نبود که بازیگر مرد مثل همفری بوگارت در کازابلانکا روی چهار پایه بایستد . نکته جالب دیگر این فیلم این بود که نقاشی ها و تصاویر رویای گری گوری پک بوسیله سالواتور دالی نقاش بزرگ سبک سورئال نقاشی شده بود . در کل معتقدم این فیلم بعد از روانی و سرگیجه بهترین کار استاد بود .
یه شاهکار دیگه از استاد هیچکاک ...
az be yaad mandani tarin naghshaye aghaye peckva albate baziye mesle hamishe garm va zibaye khanoome bergman .hatman in filmo bebinidarzeshe vaghto dasht
شاهکار تاریخ سینما
حرف نداره این فیلم 10/10
نمره این فیلم 10 از 10 ... حرف نداره کارهای هیچکاک کبیر
واقعاَ عالی بود. باید اسکار میگرفت
این فیلم حداقل باید سه تا اسکار میبرد.
در طلسم شده همان اندازه که دیالوگ برای دفاع از نظریات فروید هست و حتی شاید بیشتر از آن، مخالف با این تعالیم هم هست. از جمله این دیالوگ شخصیت دختر ابتدای فیلم که به کنستانس می­ گوید: «به عقیدۀ من این چیزا مسخره است. همین روانکاوی­ ها. شما انتظار دارین از این چرت و پرت­ ها که من از بچگی­م می­گم به جایی برسین؟!» یا این جملۀ دیگرش که یادآور رویکردهای پسامدرن از جمله رویکرد فوکو نسبت به رابطۀ بیمار و روان­ درمانگر است: «شما می­خواین این چیزا رو بگم که خودتون رو برتر از من بدونین؟». حتی خود این ایده که یک بیمار روانی جای یک روانپزشک را در فیلم می­ گیرد -اگرچه این بیمار واقعاً روانپزشک نیست- به خودی خود معنادار است و کنایه­ آمیز بخصوص وقتی روانپزشک دیگری هم در فیلم داریم که نه بیمار روانی که از آن بدتر قاتل و جانی است و از قضا این روانپزشک سمت ریاست آن مرکز درمانی را هم برعهده دارد. از همۀ این­ها مهمتر شخصیت دکتر برولود در این زمینه شایستۀ تأمل است. در فیلم، روان­ درمانگری باتجربه­ تر و کارکشته­ تر از او نداریم اما همین شخصیت که آشکارا تحت تأثیر افراطی نظریات فروید است در عین نبوغ و دانایی گسترده­ اش در حیطۀ روانشناسی به شدت اطلاق­ گرا و جزم­ اندیش است و گویی کمترین اعتقاد ممکن را به حقیقت­ جویی فارغ از پیشفرض­ های از پیش مسلم فرض­ شده دارد. چیزی که بزرگترین نقص تفکر علمی است و از قضا نویسندگانی مثل جی. پی. استرن این ویژگی را در مورد شخص فروید و نظام اندیشگی او هم صادق دانسته­ اند. برولود نه فقط قادر نیست ذره­ ای از عشق و ایمان کنستانس را باور و یا حتی درک کند بلکه حتی درصدی امکان برای صحت باورهای او قائل نیست از همین رو به سادگی جی. بی را قاتل فرض می­ کند و درباره­ اش قضاوت جزمی می­ کند و حتی مصر است که برای دستگیری او پلیس را خبر کند، با وجود اینکه یک مرتبه خطای احکامی را که دربارۀ جی. بی صادر کرده به چشم دیده و پی برده که کنستانس آنطور که او تصور می­ کرده بی­ دلیل و از روی احساس صرف حرف نمی­ زند و نگاه روان­ درمانی عاشقانۀ او بی­ پایه و اساس نیست. به طور کلی در طلسم شده وقتی حرف پلیس به میان می­ آید که تلاش برای حقیقت­ جویی متوقف می­ شود؛ چنانکه می­ بینیم خود جی. بی هم درست زمانی حرف پلیس را پیش می­ کشد که از ادامۀ تلاش برای حل معمای شخصیت خودش مأیوس است و می­ خواهد با محکوم کردن خودش به نوعی از عذاب و رنج روحی تعلیق­ واری که گریبانش را گرفته خلاص شود. دانشمند همیشه نماینده حقیقت­ گرایی است و پلیس نمایندۀ واقعگرایی. براستی آیا نباید فرق باشد میان یک پزشک دانشمند و یک پلیس امنیتی؟ و آیا نباید فرق باشد میان این بیمار روانی مستأصل (جی. بی) و روانشناس باسابقه­ ای مثل برولود که به­ ظاهر آگاه­ترین روانپزشک موجود است و مسئولیت کشف معمای شخصیت بیماران روانی را بر عهده دارد؟ کنستانس اما برخلاف برولود در حقیقت­ جویی صبورتر از آن است که به سادگی به اطلاق برسد. این ویژگی او در این گفتگوی خاص به خوبی هویداست: «برولود: تو حالا دیگه باید یه چیزی رو فهمیده باشی. این موضوع تموم شده است برای هر دوی شما/ کنستانس: نه تموم نشده/ برولود: چرا ولی تو نمی­خوای قبول کنی/ کنستانس: نه تموم نشده هیچ­وقت نشده. از من نخواه که دست بکشم چون نمی­ تونم».\n\n و بالاخره اینکه اگرچه طلسم شده با آن متن ظاهراً فرویدی نخستین آغاز می­ شود اما مَطلع اصلی فیلم، این جملۀ شکسپیر است که قبل از متن یاد شده بر روی تصویر نقش می­ بندد: «گناه ما در طالع ما نیست بلکه در خود ماست». اشاره به اینکه انسان، مختارتر و تغییرپذیرتر از آن است که محکوم به گذشتۀ محتومش باشد و منحصر در جبریات جزم­ اندیشانه­ ای که بی­ بهره از عشق و انعطاف همزاد با آزادی و اختیارند. یا به تعبیر ژان پل سارتر، اشاره به اینکه «انسان مجبور به اختیار است».
صحنه های خواب گرگوری پک همه سورئال بود .با همکاری سالوادور دالی
تقدیم به استاد محمد خانی...\nچرا سقراط مرگ را رهایی می‌دانست؟سقراطی که پیش از هر چیز کسی بود که با سربلندی می‌زیست، استوار و مطمئن به نفس بود. چه چیز او را وادار ساخت تا به استقبال مرگ برود و هیچ یک از پیشنهادها برای فراری دادنش را نپذیرد. آیا این می‌توانست معنای پنهان گفتارهایش باشد؟ تأیید نهایی بیهودگی غایی زندگی؟ این کشف فردی عظیم که همه‌‌ی تلاش هایش برای هیچ بود؟ آیا می‌توان گفت آن حجاب غیر جسمانی که سقراط خطابه های شبانه اش را در آن می‌پوشاند صرفاً جامه ای مبدل بود برای فریادهای تمنا؟ و آیا آن تیغ بُرّای مفاهیم او در خدمت بریدن ریشه های احساساتی گری بود؟
از وقتیکه فهمیدم سالوادور دالی هم با این هیچ کاک همکاری داشته .... دالی هم از چشمون رفت...(اگر تداوم حافظه رو خلق نکرده بود)
یکی از آثار متوسط هیچکاک بود،این رو میشه از میانگین رای دهندگان فهمید که خیلی مورد استقبال قرار نگرفته ولی به خاطر گری گوری پک و انگرید برگمن هم که شده میشه به زور یه بار نگاش کرد
تقریبا همه چیز این فیلم رو دوست دارم,از ژانرش تا بازیگراش و صد البته کارگردانش. نکته جالب در مورد این فیلم همکاری سالوادور دالی نقاش برجسته سبک سوررئال و هیچکاک هست که حاصلش به خصوص در کابوسهای نقش اول فیلم نمایانه.
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه