« چارلى » ولگرد کوچولو؛ جان میلیونرى ( مایرز ) را که از نوشخوارى سر از پا نمیشناسد نجات میدهد. مرد میلیونر هم سخت به او محبت میکند؛ اما پس از هشیارى، « چارلى » را بجا نمی آورد و از خود میراند. این ماجرا تکرار مىشود و « چارلى » در این بین به دختر گل فروش نابینایى ( چریل ) دل میبندد...
ندارد
خیلی کم
فوق العاده بوداین فیلم.اصلا فکرنمیکردم چاپلین اینقد عالی باشه.آخرفیلم که غیرقابل توصیفه.هرکی این فیلمو ندیده نصف عمرش برفناس.ازما گفتن...
عالی
تاثیرگذار مخصوصا صحنه ی اخرش
عاشق صحنه ی آخرشم:تو الان میتونی ببینی؟
متوسط بود . بعضی جاهاش مزخرف و اعصاب خورد کن بود . 5 از 10
سکانس آخر عالی!
شاهکار و بس!
اولین باری که تو زندگیم متوجه شدم همزمان هم دارم میخندم و هم دارم گریه میکنم تو فیلم مدرن تایم چاپلین بود. حس عجیبی بود. با دیدم فیلم های چارلی چاپلین از سینمای ایران و هالیوود دلسرد شدم و دیگه بهترین فیلم هاهم (از نظر مردم و مقبولیت جهانی!!!) نمیتونم ببینم
چارلی چاپلین و هیتلر تقریبا چند سال اختلاف سنی داشتن چاپلین میلیون ها نفر رو به خنده انداخت ولی هیتلر میلیون ها نفر رو به گریه انداخت...
شاهکار!
روشنایی های شهر بهترین کمدی رمانتیک تاریخ و بهترینن فیلم چاپلین است.\n\nفیلمی فوق العاده کامل.فیلمی که حتی یک سکانس اضافه هم ندارد.فیلمی که مفاهیم عمیقی را منتقل می کند و پس از پنج بار دیدن این فیلم،احساس می کنم هنوز بسیاری از ریزه کاریهای آن را در نیافته ام.هنر چاپلین در این بوده که فیلمی ساخته که هم تماشاگران عادی را جذب می کند و هم تماشاگران سخت گیر تر را.روشناییهای شهر،یک ملودرام کمدی است و چاپلین به خوبی توانسته تعادل را بین ملودرام و کمدی برقرار کند و از گرایش فیلم به هر یک از این دو سمت جلوگیری کند.\nروشناییهای شهر در سال ۱۹۳۱ ساخته شد.۴سال از ورود صدا به سینما می گذشت و می رفت که سینمای صامت به تاریخ بپیوندد. چاپلین جزو آخرین کسانی بود که با ورود صدا به سینما مخالف بود.ادعایی که به عقیده ی من در آن دوره درست بود.با نگاهی به فیلمهای آن دوره،میبینیم که سینما با ورود صدا دچار افتی فاحش شد و مدتی طول کشید تا به همان قدرت دوران صامت برگردد.به هر حال روشناییهای شهر یکی از آخرین آثار دوران صامت و بی شک آخرین شاهکار آن دوره به شمار می رود.\nچرا می گویم فیلم کامل است؟\nچون حتی چاپلین حتی در انتخاب اسم هم عالی عمل کرده است. عنوان بندی فیلم به شکل چراغهایی بر نمایی از شهر شکل می گیرد.در این لحظه این حس به ما دست می دهد که در این شهر هیچ نوری وجود ندارد.در طول فیلم متوجه می شویم که افرادی مثل چارلی روشنایی های شهر هستند.\nفیلم با صحنه ی افتتاح مجسمه ی صلح و عدالت آغاز می شود.وقتی پرده برداری صورت می گیرد،چارلی را می بینیم که روی مجسمه خوابیده است.نیش و کنایه های تند و کوبنده ی چاپلین از همینجا آغاز می شود.چارلی،نماد فقر،بر روی نماد عدالت!سپس می بینیم که شمشیر مجسمه ی عدالت،شلوار چارلی را پاره می کند.آری.او از سوی جامعه ای که ادعای عدالت و برابری دارد،زخم می خورد. در ادامه ی این صحنه،چاپلین با نشستن بر روی بینی و دست مجسمه ی عدالت و صلح،عدالت پوشالی حاکم بر جامعه را به سخره می گیرد.همچنین در این صحنه وقتی مرد چاق در حال سخنرانی است،به جای صدای او،وزوز مسخره و آزاردهنده ای به گوشمان می رسد که اولین نشانه ی هجو صدا در این فیلم است.\nچاپلین در عین حال که داستانش را تعریف می کند،سعی می کند تا قهرمان سازی نکند.به همین علت در سکانس بعدی،گوشه ای از شیطنت های ولگرد را هم نشان می دهد.ولگرد در حال گذر از پیاده رو است.وقتی مجسمه ی زن برهنه را پشت ویترین مغازه می بیند،وسوسه می شود و اگر چه خود را مشغول نگاه کردن مجسمه ی اسب نشان می دهد،ولی پنهانی مجسمه ی زن را دید می زند!\nبعد از این اتفاقات،وارد داستان اصلی می شویم.چاپلین دختر گلفروش و نابینایی را می بیند.دختر او را یک آدم ثروتمند می پندارد و از او می خواهد که گل بخرد.چاپلین هم به خاطر احساسی که نسبت به او دارد،گلی از او می خرد.از این لحظه به بعد،دختر گلفروش هم به شخصیتهای اصلی داستان اضافه می شود.به همراه او به خانه اش می رویم و می فهمیم که به همراه مادربزرگش در یک خانه ی استیجاری زندگی می کند.در همین سکانس با علایق او آشنا می شویم:موسيقي،پرنده و آب دادن به گلدان ها.اين صحنه،موجزترين راه براي شناساندن يك كاراكتر است.پرنده ي داخل قفس نمادي از خود دختر است كه در قفس اسير است و چارلي آن كسي است كه او را از اين قفس آزاد مي كند و همانطور كه پرنده بعد از آزادي از قفس،از صاحبش دور مي شود،دختر هم بعد از بينايي ديگر از چارلي دور مي شود.و البته تقصير او هم نيست.\nبعد از آن،بخش ديگري از ماجرا براي ما روشن مي شود.چارلي با ياد دختر گلفروش و به همراه گلي كه از او خريده است،به كنار درياچه مي رود.در همين حال،ميليونري مست كه از زندگي نااميد شده،به كنار درياچه مي آيد تا خود را غرق كند.چارلي او را نجات مي دهد و به او اميد مي بخشد.ميليونر از او تشكر مي كند و به نشانه ي سپاسگزاري،او را به خانه ي خودش مي برد.اين صحنه و آنجايي كه چارلي روي دوش ميليونر مي رود تا از آب خارج شود،نشانه اي است از تلاش مردم آمريكا براي زندگي در دوره ي بحران اقتصادي و جلوگيري از غرق شدن در اين همه كثافت.\nاين مساله كه ميليونر در حالت مستي خوش اخلاق و خوش برخورد است و در حالت عادي بسيار عبوس هم مي تواند نقدي بر وضعيت جامعه ي آمريكا(و چه بسا كل جهان)در آن دوران باشد.فقط با مستي و بي خيالي مي توان خوش بود و دنياي واقعي پر از نااميدي است.\nاما يكي از كميك ترين و جذاب ترين صحنه هاي فيلم،جايي است كه چارلي و ميليونر با هم به كافه مي روند.كلا خنده دارترين صحنه هاي فيلم هاي چاپلين در كافه ها هستند.در فيلم هايي چون زندگي سگي، جويندگان طلا و عصر جديد هم شاهد اين نكته هستيم.در كافه،دست چاپلين براي ايجاد شوخي هاي متعدد بازتر از جاهاي ديگر است.به خصوص اينكه كافه جايي است كه همواره عده ي زيادي در آنجا جمعند و اين پتانسيل را دارد كه بتوان آنجا را به يك لوكيشن خنده دار تبديل كرد.به وي‍ژه با نماهايي كه از واكنش مردم به حركات چاپلين می توان گرفت(اين نكته در زندگي سگي و جويندگان طلا مشهود تر است.)\nنشان دادن تضادها و تشابهات چارلي و ميليونر هم در نوع خودش جالب است.چاپلين با زيركي اين مساله را نشان مي دهد كه همه ي انسانها در حالت شادي و خشنودي مثل همند و در حالت سختي هاست كه تفاوتها مشخص مي شود.\nصحنه ي جالب ديگر،جايي است كه چارلي دختر را با ماشين ميليونر به منزلش مي رساند و بعد از خداحافظي با او،گلي را كه در دستش است ميبويد و به رؤيا فرو مي رود.در همين لحظه گربه اي از بالا گلداني را به روي سر او پرتاب مي كند و چارلي به عالم تلخ واقعيت باز مي گردد.آري.او نبايد به رؤيا فرو برود.اين حقي است كه از او دريغ شده است.\nاصولا طنز بر اساس تضادها و سوءتفاهم ها شكل مي گيرد.اين تضادها و سوءتفاهم ها در فيلم هاي چاپلين به بهترين شكل ديده مي شوند.به خصوص در روشناييهاي شهر.تضاد مثل جايي كه چاپلين سوار رولزرويس است و در عين حال از يك ته سيگار نمي گذرد و يا آنجا كه شلوارش پاره است،ولي وقارش را حفظ مي كند.و سوءتفاهم مثل آنجا كه ميليونر در مستي چارلي را مي شناسد،ولي در حالت عادي او را به جا نمي آورد و دختر گلفروشي كه وقتي كور است،چارلي را يك ميليونر مي پندارد و عاشق او مي شود،ولي وقتي بيناييش را به دست مي آورد،تازه با واقعيت تلخ رو به رو مي شود.\nدر ابتداي متن اشاره شد كه چاپلين از مخالفان ورود صدا به سينما بود و در روشناييهاي شهر هم در صحنه هايي به هجو صدا مي پردازد.يكي سكانس اول كه اشاره شد و ديگري صحنه ي مهماني ميليونر.در اين صحنه فردي مي خواهد آواز بخواند و هر وقت آماده ي خواندن مي شود،صداي سوت اسباب بازي كه چاپلين به اشتباه قورت داده است به گوش مي رسد و صحنه را به هم مي زند.همانطور كه به عقيده ي چاپلين،ورود صدا به سينما وقار و آرامش سينما را به هم ريخت.\nصحنه ی مهم دیگر هم جایی است که چاپلین در کارهای خانه ی دختر به او کمک می کند.دختر نخ کت چارلی را با کلاف نخ اشتباه می گیرد و شروع به کشیدن آن می کند و چارلی هم که دلش نمی آید دختر را ناراحت کند،چیزی به او نمی گوید.همانطور که او دارد از وجود و همه چیزش می زند تا دختر به آرزویش برسد.\nو اما مي رسيم به صحنه ي پاياني.صحنه اي كه اگر نگوييم بهترين،ولي بي هيچ شكي تاثيرگذارترين صحنه ي تاريخ سينماست و البته يكي از قله هاي بازيگري تاريخ.نگاه چاپلين وقتي براي اولين بار دختر را بعد از بينا شدن مي بيند و لبخند تلخ او وقتي دختر او را مي شناسد،ويران كننده و تكان دهنده است.اين صحنه اوج هنرمندي چاپلين را نشان مي دهد كه مي داند چه زماني فيلم را به اتمام برساند.در واقع روشناييهاي شهر در اوج تمام مي شود.بيننده منتظر است داستان ادامه پيدا كند و اين دو به هم برسند،ولي در عين حال مي داند كه اين اتفاق امكان پذير نيست.شما نمي توانيد خودتان را از بغضی كه در انتهاي فيلم گلويتان را مي فشارد،رها كنيد.نگاه پاياني چاپلين،در تاريخ سينما ماندگار شد.نگاهي كه چندين حس مختلف را در آن واحد به ما منتقل مي كند:اشتياق،خوشحالي از بينا شدن دختر،حسرت از اينكه مي داند ديگر به او نمي رسد و در عين حال كورسوي اميد كه شايذ اتفاق ديگري بيفتد.نكته ي جالب اين است كه اين نگاه،به نوعي پايان سينماي صامت را نشان مي دهد.حتي مي توان پا را فراتر نهاد و دختر گلفروش را در اين صحنه نمادي از سينما دانست!در ابتدا ممكن است اين قياس خنده دار به نظر برسد،ولي به نظر من چاپلين علي رغم مخالفت با ورود صدا به سينما،در باطن مي دانست كه ورود صدا چه تاثير شگرفي بر سينما خواهد گذاشت،و همانطور كه بينا شدن دختر،به خود او كمك كرد،ولي چارلي را از او دور كرد،ورود صدا به سينما هم به رشد سينما كمك كرد،ولي چاپلين را از آن دور ساخت.(چاپلين بعد از روشناييهاي شهر،در طول 46 سال زندگي تنها 6 فيلم بلند ديگر ساخت).و نگاه حسرت بار چاپلين هم نشانه ي گذر از اين دوره است و چه بسا به همين علت اين نگاه اينقدر ماندگار از آب در آمده است.چون چاپلين اين مساله را با تمام روح و جانش حس مي كرد.\nبقيه ي اجزاي فيلم هم كامل است.موسيقي خارق العاده و شگفت انگيز اين فيلم را خود چاپلين نوشته است و چون چاپلين بهتر از هر كس ديگري فيلم خود را مي شناسد،موسيقي كاملاً بر فيلم منطبق است. هر گاه لحن فيلم بيش از حد غمگين مي شود،موسيقي حالت كميك پيش مي گيرد و بالعكس،و به اين ترتيب تعادل فيلم حفظ مي شود.فيلمبرداري هم در سطح بالايي قرار دارد.چقدر زيباست نماهاي عمومي از شهر كه واقعاً حس نوستال‍يكي را به ما منتقل ني كند.\nروشناييهاي شهر را مي توان بهترين پايان براي يكي از بهترين دوران سينما دانست:دوران صامت.\nچاپلین استاد مطلق است.نه فقط در کمدی اسلپ استیک بلکه در گونه های دیگر کمدی.دیکتاتور بزرگ و عصر مدرن شاهکار های کمدی هجو هستند.تاریخ نشان داده که کمدی یکی از سخت ترین های سینما است و تکرار شاهکار های آن به خصوص چاپلین کار بزرگی است که تا به حال کسی موفق به انجام آن نشده است.\nافسوس که کمدین هایی مثل چارلز چاپلین،باستر کیتون،استن لورل،اولیور هاردی و کارگردانان استاد کمدی نظیر وایلدر،هاکس و لوبیچ دیگر نیستند که به کارگردانان امروز که فیلم های کمدی شان همه مبتذل و بی ارزش هستند نشان دهند که کمدی چیست.\n\n10/10
.. / خوب . امتیازم 7
واقعا عالی بود این اثر\nلذت بردم از دیدن این کمدی شاد و مفرح و در عین حال اموزنده\nشاهکاری جاودانه
تکرار نشدنی
جالب بود .
واقعا کی میتونه مثل چاپلین غمگین ترین لحظه های زندگی رو با خنده به ما نشون بده.
شاهکاری تکرار نشدنی ، و بنظر این حقیر بهترین فیلم چاپلین
چارلی چاپلین بزرگه و شاخ
ببین چارلی چاپلین کیه که خلاقیت هایی که 75 سال پیش تو فیلمش زده باعث روده بر شدن میشه\n\n\nاونوخت ما تیکه هایی که پارسال مینداختیمو الان بگیو همه پوکرفیسن :|
خنده (استاد چاپلین)گریه (استاد چاپلین)غم (استاد چاپلین)شادی (استاد چاپلین)انسانیت(استاد چاپلین)معرفت (استاد چاپلین)شجاعت(استاد چاپلین)عشق (استاد چاپلین)محبت (استاد چاپلین)آرامش (استاد چاپلین)هنر(استاد چاپلین)موسیقی(استاد چاپلین)کارگردانی(استاد چاپلین)نویسنده(استاد چاپلین)بازیگر (استاد چاپلین) کمدین (استاد چاپلین) چچچچچااااااااااااارررررررررررللللللللللییییییییی چچچچچاااااااااپپپللللللللیییییییییینننننننننن
لعنتی حرف نداره\nمخصوصا درامش
چارلی نور به قبرت بباره
واقعا چی میشه گفت ؟؟؟ چاپلین تکرار نشدنی . . .
1 daghigheye akhare in film ro har dafe ke negah mikonam baz ham ashk toye cheshmaam jam mishe . shayad be khatere sadegiye khandeye aghaye chaplin. mooseghiye matne film harf nadasht roohe aghaye chaplin shaad ke baad az in hame saal hanooz ham filmash adamo thte tasir gharar mideva mikhandoone ya be gerye mindaze
چابلین نابغه بود .\nفیلسوف - آهنگساز ماهر - بازیگر - نویسنده - کارگردان - تهیه کننده و از همه مهمتر یک انسان پر از احساس و با محبت بود که همه دنیا با تمام وجود عاشقش بودند و هستند و خواهند بود.\nاو هدیه ای از طرف خدا بود .\nیک انسان فکور و خیلی سطح بالا که آموخته ها و تجارب خودش را خیلی با مهربانی به دیگران منتقل میکرد و برای پیشرفت فکری و راحتی زندگی انسانها خیلی زحمت کشید .\nارزشمندترین و تکان دهنده ترین دیالوگ تاریخ مربوط به فیلم دیکتاتور بزرگ اثر چارلی چاپلین بود که خودش در اواخر فیلم بیان میکند .\nاوضاع آشفته و بیکاری و جنگ و گرسنگی امروز رو پیش بینی کرده بود.\nبا مجموعه ای از سخنان ناب و فوق العاده\nدوست صمیمی آلبرت انیشتین \nمحبوبترین هنرمند تاریخ\nهمه کار کردم که مردم بفهمند ولی افسوس که فقط خندیدند.\nچاپلین نماد یک انسان مهربان و دلسوز هست .\nآری چاپلین نابغه بود.\nروحت شاد استاد محبت و انسانیت
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه