قاتلی که به نام "انتقامجو" شناخته می شود، در لندن زنهای بلوند را به قتل می رساند. مردی اسرار آمیز به خانه آقا و خانم "بانتینگ" می آید و درخواست اجاره یک اتاق را می کند. دختر آنها یک مدل بلوند و کارآگاه مسئول پرونده است و...
ندارد
خیلی کم
فیلم فریب دهنده اس. مشکل داره. نویسنده تا لحظه آخر با فریب شخصیتا و ما هممونو به مستاجر مظنون میکنه، بعد یهو طرفو بی گناه نشون میده. تموم حوادث و میزانسن فیلم در جهت گول زدن منِ مخاطبه.\nولی موسیقی متنش دوست داشتنی بود
\nمستاجر-یا داستان لندن مه آلود-\nفیلم،نه بر بنیان تعلیق ساخته شده و نه بر بنیان معما،، بلکه تماما-از فیلمنامه تا کارگردانی- ، بربنیان دروغ ساخته شده..\nحتی فرانسوا تروفو -که هیچکاک شناس پیش روئی بوده-فریب فیلم را می خورد.در مصاحبه اش با هیچکاک ، فیلم -مستاجر- را اولین فیلم هیچکاکی می خواند ،در حالی که فیلم به جز در چند نما ،هیچ نشانی از هیچکاک دست نیافتنی که بعدها می شناسیم به همراه ندارد.\nمستاجر ، فریبنده است برای مخاطب،چرا که به سادگی شعور مخاطب را به بازی می گیرد؛راستگو نیست؛شجاع نیست-همچون شیر-که تا انتهای روایت برود، بلکه مکار است-همچون روباه- ، چیزی را می نماید که نیست..همه چیزو همه کس توسط فیلمساز به بازی گرفته می شود-حتی کاراکترهای فیلم-.. \nفیلم با نمایی نزدیک از چهره ی زنی جوان درحال جیغ کشیدن به راه می افتد.فیلم به راه نیفتاده ،زن جوان زمین گیر می شود.قتلی رخ داده.زن میانسال پریشان روئی-که ظاهرا شاهد قتل بوده-اطلاعاتی را به پلیس می دهد.\nپلیس تکه کاغذی را کنار جسد پیدا می کند.مثلثی که داخلش نوشته شده :انتقامجو..خبرنگار سراغ تلفن می رود، مردم دور شاهد-زن میانسال- جمع می شوند..مشخصات قاتل را بازگو می کند: قد بلند-با صورتی پوشیده..\nفیلم، یک شوخی درست اجراشده ی هیچکاکی دارد.ارزش چندخط نگارش را دارد.\nپسر جوانی که مشخصات قاتل را شنیده،1- از سر شوخی صورتش را با پالتو می پوشاند-در این جمع تنها دو دوستش از این شوخی مطلعند و ما- 2- کات به : زن شاهد در حال حرف زدن 3- کات به : تصویر مردی با صورت پوشیده بر سماور 4- واکنش زن شاهد به این تصویر که برایش یادآور قاتل است و واکنش تند اطرافیان به این شوخی نابجای پسر جوان..\nشیوه ی روایت این چندثانیه-کمتر از بیست ثانیه- را با شیوه ی روایت کل اثر مقایسه کنید..کاملا متفاوتند.\nدر این چند ثانیه مخاطب از چیزی مطلع است که کاراکترهای فیلم از آن بی اطلاعند.ولی ظاهرا این چندثانیه از دست فیلمساز تازه کار ،در رفته..!! روایت کل اثر که این را بیان میکند.\nفضا جدی ست.بیننده از شوخی پسر جوان مطلع است،بی آنکه زن شاهد و اطرافیانش اطلاعی از این شوخی داشته باشند.می دانیم که تصویر صورت پوشیده ای که برسماور افتاده،تصویر پسر جوان است، نه قاتل..اما زن شاهد و اطرافیان بی اطلاعند.ما بر خلاف زن شاهد شوکه نمی شویم،آگاهی ما مقدم است بر واکنش ما-شوکه نشدن-. آگاهی مخاطب و عدم آگاهی آنها-زن شاهد و اطرافیان-، دو واکنش به یک تصویر ثابت را به بار می آورد..\nاین آگاهی مخاطب و عدم آگاهی کاراکتر محوری –در لحظه و یا در کل- قصه، از شیوه ی روایت کارگردان حاصل می شود.فیلمساز است که با شیوه ی روایتگری داستانش،مخاطب را به آگاهی نزدیک یا از آن دور می کند.مخاطب در مواجهه با فیلم، تابع شیوه ی روایت است.تفاوت در آگاهی ،از تفاوت شیوه هاست.برگردیم سراغ فیلم.\nهفتمین قربانی،با موهای طلائی-هر سه شنبه..خبر قتل در شهر پخش می شود.در روزنامه و رادیو..\nدوربین سراغ دختران جوان سرخوشی می رود.خبر قتل را که می خوانند،برای چندثانیه خنده از لبشان می رود..\nمی رویم سراغ دیزی-موطلائی اصلی فیلم-، که در شوی لباس کار میکند..از نمای اول خودنمایی میکند-هم برای دوربین ،هم برای مشتریان لباس،هم برای حدس ما !-؛واکنش دیزی را می بینیم؛اما هنوز علت واکنش را نمی دانیم.ظاهرا از چیزی ترسیده..کات به بیرون-پسر جوان روزنامه فروشی که خبر داغ قتل را فریاد می زند-.خبر اصلا خوشایند نیست، آن هم برای خانم جوان موبوری..\nما ابتدا از دیزی واکنشی می بینیم.هنوز از علت واکنش-کنش- بی خبریم.این چندثانیه محدودیت سینما در دوران صامت را به یادمان می آورد.دیزی چیزی را می شنود که مخاطب نمی شنود.نمای بیرونی از پسر روزنامه فروش ،ما را به کنش-علت واکنش- می رساند.(تصویر ، خلا صدا را پر میکند.)\nمی بینیم که دیزی با پدر و مادرش زندگی می کند و نامزد پلیسش.آنها هم از قتل هفتم مطلعند.\n فیلمساز ، به جز دیزی- همه را به بازی می گیرد ولی اصلا از کاراکترهایش ،بازی نمی گیرد..تقریبا تمام بازیگران اصلی رها شده اند،حتی تیپ سروشکل گرفته هم نیستند، مشخصا هیچکاک در این اثر، اعتنائی به درآوردن شخصیت هایش نداشته ، تمرکزش بر فضاسازی ست و هدایت دوربین..\nاساس فریب از این لحظه آغاز می شود.خط فریب، ممتد است.نقطه در کنار نقطه ،خط را می سازد.از این پس ،نقطه به نقطه ی فیلم با جوهر فریب است.\nسایه ای به در خانه نزدیک می شود.مادر در را باز می کند..مردی سیاه پوش با صورتی پوشیده..مادر وحشت می کند.-لحن دوربین و میزانسن به طور طبیعی ما را هم وحشت زده می کند..(میزانسن بی تقصیر است،یقه ی فیلمساز را باید گرفت.\nفریب آغاز شده پررنگ تر می شود.سایه،صورت پوشیده مرد غریبه،واکنش مادر،بازی فریبکارانه و عکس العمل مستاجر به تصاویر زنان موبور در اتاق،پنهان کردن کیف دستی مشکی و..جلوتر برویم.\nصبح روز اول: دیزی برای مستاجر صبحانه می برد.این برخورد دوم دیزی و مستاجر است..\nمخاطب مسحور نگاه چاقوست ،دیزی مسحور نگاه مستاجر..دیزی برای مستاجر قهوه می ریزد،\nدوربین برای مخاطب، خدعه..این شیوه ی روایت،لحن دوربین و چینش میزانسن چه ربطی به معما و تعلیق دارد؟ جزء نیرنگ و کلک ،چه کاری می کند با مخاطب؟ موقتا بگذریم.\nعصر چند روز بعد-فریبی دیگر-: دیزی و مستاجر مشغول بازی شطرنج!!..دست دیزی به مهره ای می خورد،خم می شود که مهره را بردارد،مستاجر دست دراز میکند و میله ای را می گیرد،\nمیله ای در دست مستاجر و سر دیزی..این نما کات می شود به نامزد دیزی که خندان از راه پله پائین می آید و وارد اتاق می شود..مجددا برمی گردیم به خلوت دیزی و مستاجر..همه چیز ، قتلی دیگر را گواهی می دهد ،اما....\nچه شد؟ نفهمیدیم.....\nمی فهمیم که دیروقت سه شنبه شبی ست..دوربین می رود سراغ دختران جوانی شیک پوش که کارشان تمام شده و معشوقه هایشان منتظرشان هستند.پلیس ها رژه می روند-امنیت برقرار است!-؛\nمستاجر صورت پوشیده از خانه می زند بیرون؛به مادر دیزی الهام می شود!-از اینجا دیگر مخاطب در فریب خوردن تنها نیست-؛ به طور کاملا اتفاقی! جر و بحثی بین زن جوان و معشوقه اش در خیابان رخ می دهد، زن جوان مسیرش را عوض می کند.همه چیز برای قتلی دیگر آماده ست و فریبی دیگر..\nاهالی خانه از قتل هشتم باخبر می شوند.مادر دیزی، حدسش را به شوهرش بیان می کند..فریب همه گیر تر می شود.(مخاطب پدر مادر)\nمستاجر که به دیزی علاقه مند شده ،لباسی را برایش هدیه می فرستد.لباس توسط پدر، پس فرستاده می شود.پس فرستادن لباس دیگر بهانه ی خوبی ست برای قتل..می بینیم مستاجر در طبقه ی بالاست و دیزی در طبقه ی پائین ومشغول استحمام؛ ولی......\nنامزد دیزی-مالکوم کین- با مجوز قانونی گشتن اتاق، سراغ رقیب-مستاجر- می رود.او هم به جمع فریب خوردگان می پیوندد..دیزی سپر بلایش می شود.کیف سیاه پنهان شده توسط ماموران پلیس پیدا می شود.اسلحه-نقشه ی قتل ها و..قاب عکسی هم در کیف پیدا می شود(خواهر به قتل رسیده ی مستاجر)؛\nمستاجر دستبند زده اما، به طرز شگفت آوری! از دست پلیس می گریزد؛\nدیزی سر قرار با مستاجر می رود.رسیدیم به عقب افتاده ترین و فکرنشده ترین لحظات فیلم؛\nبه یک باره ورق برمی گردد.گناهکار قصه ی ما،با چند دیالوگ و یک بازگشت به عقب، بی گناه می شود.\n مستاجر: اون عکس خواهرم بود....قاب عکس،سالن رقص،خاموشی سالن،قتل خواهر،توصیه ی مادری در لحظه ی مرگ به فرزندش برای انتقام گرفتن از قاتل..عجب! چه خلاقیتی!! نقطه سر خط.....؟\nو ناگهان آنگاه که مستاجر بی گناه، چون حضرت عیسی(ع) بر صلیب کشیده می شود-به زعم هیچکاک- ،انتقامجو دستگیر می شود!! و دیزی و مستاجر ، خوش و خرم...\nبالاخره بیننده چه چیز را باید باور می کرد؟ گناه کاری مستاجر را-یا بی گناهی اش را؟اصلا حق دارد که چیزی را باور کند یا نه؟ مخاطب-عام و خاص- حق دارد که با این نقشه ی مکارانه ی فیلمساز فریب بخورد..\nمهمترین تعهد نانوشته ی اخلاقی-زیبائی شناسانه ی میان مخاطب و هنرمند-فیلمساز-یک چیز است..صداقت در روایت..از هدایت دوربین تا بازی گرفتن و چینش میزانسن باید در خدمت اعتماد مخاطب باشد،نه علیه اعتماد او..\nمرحوم هیچکاک ،سعی کردم که برایت مستاجر خوبی باشم،اما انصافا شما هم -در این اثر- صاحبخانه ی خوبی نبودید. \n\n\n\n
من عاشق لئونه هستم ولی تاپ ترین کارگردان در تمام دوران هیچکاکه....\n
نقد فیلم\n\nبسیار بسیار عالی، وحشتناک عالی\n\nعجب فیلمی ساخته هیچکاک، حقیقتاً سینما در خونش بود.\n\nراستش انتظار چنین فیلم معرکه ای نداشتم.واقعاً حیرت انگیز است، واقعاً هیچکاک نابغه است و چیزی که در آن تبحر دارد هنر تصویر سازی و فضاسازی چند لایه و پیچیده است.\n\nدر شروع فیلم هیچکاک در عرض پنج دقیقه فضای حاکم بر فیلم را میسازد و کل شهر را متوجه قاتلی سریالی می کند و همچنین در کنار این فضا، فضای معمولی و واقعیه دور از بحران هم در فیلم وجود دارد یعنی خانم بانتینگ با دیدن مستآجر در جلوی درب ، دو فکر متواند داشته باشد یا شک به اینکه او همان قاتل مرموز است(چرا که روزنامه چندین ویژگی قاتل را به ما گفته است و مستآجر شبیه به اوست) و یا انسانی معمولیست. اما در کنار این دو فضا هیچکاک فضای سومی را با مستآجر وارد می کند که او خودش اساساً تلاقی این دو فضا می شود.و اساساً کاری که هیچکاک موفق می شود انجام دهد این است که 1-خانم بانتینگ را به او مشکوک کند چرا که هم دارای پیش فرض هاییست و هم دختری دارد که می تواند قربانی واقع شود و هیچکاک از این استرس خانم بانتینگ شک می آفریند.2-از نفرت و حسادت نامزد پلیس دیزی، نیز هیچکاک شک می آفرید. 3- خود پیشینه ی مستاجر و کارهایی به تبع آن می کند(یعنی برداشتن عکس های روی دیوار، چون آن ها او را به یاد خواهرش می اندازد) شک آفرین است.4- این از همه مهمتره، هچکاک کاری می کند که تماشاگر هم روی مستآجر قضاوت اشتباه کند و این کار رو اساساً با تدوین و میزانسن هایش ایجاد می کند.\n\nپس هیچکاک در این فضای پیچیده ای که خلق کرده است سعی می کند از صفات بد و نگرانی های شخصیت های متفاوتش ظن بیافریند، چنانکه با تماشاگرش هم همین کار را می کند و در نهایت در پلانی که با دستبند مستآجر معلق است همه ی ما را تنبیهمی کند.\n\nهیچکاک کاملا توان ساخت فضای سه گانه حاکم بر فیلمش را دارد و در ایجاد این مسئله بسیار موفق است و از همه مهمتر فیلم تمام خصلت های یک فیلم هیچکاکی کامل را دارد و همچنین تمام مؤلفه های سینمای هیچکاک را هم داراست.\n\nیکی از بهترین فیلم هایی که در زندگیم دیده ام.10از10\n
فیلمی بد و فریبنده از هیچکاک..\n0 از 10 ....
به قلم اریک رومر و کلود شابرول-با ترجمه نادر تکمیل همایون.. \nمستاجر،توسط هیچکاک و الیوت استانارد از رمانی بسیار مشهور و تحسین شده نوشته خانم بلوک لاندز اقتباس شده است.تحسین های به بار آمده ی حاصل از دو تلاش اولیه هیچکاک-باغ لذت و عقاب کوهستان- در مقایسه با اولین موفقیت بزرگش-مستاجر-،ارزشی ندارد..\nهیچکاک برای اولین بار در نوشتن فیلمنامه همکاری داشت،بنابراین می توانیم از این امر دو نتیجه بگیریم؛اول اینکه مایکل بالکان به او اعتماد بسیاری داشته است و اینکه این موضوع توجه او را به طور خاصی به او جلب می کرد،و می بایست تاثیر واضحی را برذهن او گذاشته باشد.حساب کار درست بود: مردم و منتقدین با روی خوش از فیلم استقبال کردند و هیچکاک در محافل سینمایی نسبتا بسته، یک شبه مشهور شد.\nدر حقیقت، بخش اعظم چیزی که بعدها شهرت نشان هیچکاک را خواهد یافت، در این اقتباس خوش ساخت از مایه جک قصاب وجود دارد.\nمی توان در این فیلم مایه ها و جزئیات بسیاری را پیدا کردکه در آثار بعدی سینماگر نیز به وفور مشاهده می شوند: بیگناه، کسی که تمام ظواهر و رفتارش ناخواسته مجرمیت را یادآور می شود،دستبند،اشیاء(در اینجا یک انبر) که سوء ظن را برمی انگیزد و نقشی تهدیدآمیز به آنها می دهد.حال آنکه در واقعیت چنین نیست.همچنین می توان وسوسه ای متمایل بر تصویرشناسی مسیحیت را از فیلمها استخراج کرد: تصویر قهرمانی که توسط دستبندهایی بر دستش به نرده ای آویزان شده و جمعیتی که او را رسوا می کنند، بدون شک یادآور مسیح مصلوب است..\nدر ضمن مستاجر حکایت از مهارت و ادراک تصویری شایان دقتی دارد.فصل افتتاحیه فیلم فوق العاده ست: نمای درشت دست یک مرد بر روی نرده یک پلکان، حرکت دوربین، راه پله را نشان می دهد، جایی که سایه و نور به گونه ای مشوش کننده همدیگر را دفع می کنند.مرد وارد خیابانی تاریک می شود.نمای درشت یک روزنامه که خبر وقوع جنایت تازه ای را می دهد.\nدر کل کار،تمهیداتی از این نوع فراوانند،و نیز پالودگی در فیلمبرداری، مانند تصویر اعجاب برانگیز جسد دختری با موهای بور(قاتل، زنهای موبور را ترجیح می دهد) که از پائین نورپردازی شده و در تاریکی دیده می شود.\nاین چیره دستی ها، در ضمن روحیه فریب دهی هیچکاک را که چندی بعد به اوج خواهند رسید و در تعدادی چند از فیلم های انگلیسی اش به آن خواهد پرداخت، آشکار می کند.اما صد البته او دلایلی را برای کار خود دارد.لازم است آدم با قدرت نشان دهد که کسی ست که صنعت می تواند روی او حساب کند.پر لفت و لعاب..می توان مستاجر را فیلمی تجاری به شمار آورد ولی این بدین معنا نیست که فیلم ، فیلمی ست که بیانگر گرایش های سینماگر نباشد.این فیلم، از طریق شخصیت بازیگر اصلی خود-ایور ناولو-نمونه ی بی نقص نوعی بازیگر هیچکاکی را عرضه می کند: زیبا،نگران،با لطافتی غریب و کندی های رمانتیک..بازی های دیگر فیلم نیز بسیار خوبند (از این نظر هیچکاک بسیار سریع به حد کمال رسید)، به خصوص با مالکوم کین-کارآگاه پلیس- و ماری اولت-زن صاحبخانه-.. \n\n
شاهکار تاریخ سنیما ... به قول یکی از دوستان کدام فیلم استاد هیچکاک شاهکار نیست.
با سلام \nمقایسه یک هیچکاک با سرجیو لءونه توهین به هیچکاکه
اولین فیلمش در هالیوود
مگه اون موع هم دوربین بوده؟
خیلی گندس هیچکاک ولی لئونه یه کم گنده تره\n
اسم استاد هیچکاک که میاد باید دانلود بشه حتما
!Alfred Hitchcock
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه