نیكلاس مدینا مالك قصری قدیمیست كه پدرش (بیرحمترین شكنجهگر دادگاههای تفتیش اسپانیا) در سردابه قلعه شكنجهگاهی بزرگ بنا كرده است. او به علت مرگ ناگهانی همسر زیبا چهره و جوانش الیزابت سخت پریشانحال و غمگین میشود، اما نشانههایی او را به مرگ همسرش متوهم میكند و...
با مراقبتهاى دلسوزانهى » سیمور « ( هیز )، جوانى کودن که در یک گلفروشى کار مىکند، گیاهى عجیب و غریب به نام » اودرى جونیر « چنان جاذبهاى مىیابد که به کسب و کار گلفروشى رونقى تازه مىبخشد. اما پس از مدتى » سیمور « تصادفا درمىیابد که گیاه خونخوار است
پس از سفری طولانی، "فیلیپ" به عمارت اشر رسیده و به دنبال عشق خود "مدلین" می گردد. اما پس از رسیدن متوجه می شود "مدلین" و برادرش "روردریک اشر" به بیماری اسرارآمیزی مبتلا شده اند. در شب آنروز "رودریک" به مهمانش در مورد نفرین قدیمی خانواده اشر می گوید و...
یکی از مدیران لوازم آرایشی، فرمول جوانی را از ژله گرفته شده از زنبورهای ملکه تولید می کند. با این حال، او نمی تواند عوارض جانبی را پیش بینی کند. جستجوی او برای زیبایی ابدی او را به یک هیولا تبدیل می کند...
یک گربه ی مرده ی گچ اندود با یک اثر هنری ماهرانه اشتباه گرفته شده یک پیش خدمت کند ذهن به عنوان هنرمند خالق آن شناخته شده است. تمایل او به تمجید و ستایش بیشتر، به مجموعه ای از کار های مرگبار ختم می گردد...