در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...
این فیلم داستان زندگی خانوادهی مردی به نام "نوح" است، و بازگو کننده این است که چگونه زندگی هر شخصی منحصر به فرد است. نوح با مشتریانش س/ک/س دارد. همسرش "هرا" که برای انجمن سانسور کنندگان کار می کند باید فیلم پ/و/ر/ن/و مشاهده کند. آنها یک فرزند دارند و خواهر "هرا" نیز پیش آنها زندگی می کند...