ستوان "کوران" و تیم او از نیروهای دریایی وقتی در حال آزاد سازی گروهی از آمریکایی هایی هستند که بدست یک گروه تروریستی از خاور میانه دستگیر شده اند، متوجه مدارکی می شوند که نشان می دهد تروریستها صاحب اسلحه ای خطرناک و پیشرفته هستند...
داستان درباره سه دزد است که دست به دزدی از بانکی میزنند، اما بعد از دزدی متوجه می شوند که هیچ راه فراری ندارند و...
هنرمندی میانسال به دستیار زیبا و جوان خود علاقه مند می شود،دختری 12 ساله در هتلی گرانقیمت زندگی می کند و وکیلی عصبی همراه با مادر خود سه داستان این فیلم را تشکل می دهند...
"اولیویا"ی میلیونر که بتازگی یتیم شده، به شدت از ناپدری خود متنفر است. "اولیویا" عاشق یک قایق سوار جوان بنام "تیم" می شود، اما مسئله اینجاست که "تیم" زیاد با او صادق نیست و...
در یک خانه تابستانی در ورمونت، هاوارد عاشق لین می شود که با پیتر رابطه دارد و او عاشق استفانی است که ازدواج کرده و بچه دارد...
داستان در مورد یک جوان با استعداد است که همیشه آرزو داشته با موفقیت بزرگی در زندگی اش دست یابد. او در اولین روز کاری اش اخراج می شود و متوجه می شود که آن شغل و آن دخترها راحت بدست نمی آیند. سپس با عمویش که یک شرکت چند میلیون دلاری را اداره می کند، ملاقات می کند و...
تکه های مختلفی از زندگی یک خانواده ی نمونه ای ساکن بروکلین در دهه ی ۱۹۴۰ از دیدگاه پسر کوچک خانواده، «جو» (گرین)، روایت می شود و طی آن ها مشغله ها و علایق اعضای مختلف خانواده و بستگان «جو» از جمله برنامه های رادیویی محبوب شان مورد اشاره قرار می گیرد...
با زیرنویس چسبیده
«هانا» (فارو) که با «اليوت» (کين) ازدواج کرده، قبلا همسر «ميکي» (آلن)، بوده است. «لي» (هرشي) و «هالي» (ويست) خواهران «آنا» هستند. «اليوت» مدتي با «لي» رابطه برقرار مي کند و «هالي» به زندگي «هانا» که ظاهرا بي عيب و نقص است حسادت مي ورزد. «ميکي» نيز نگران اين است که در اثر تومور مغزي بميرد. سرانجام «هانا» و «اليوت» دوباره به هم نزديک مي شوند، «لي» با جواني آشنا مي شود و «هالي» و «ميکي» نيز يکديگر را پيدا مي کنند.
کامبوج، سال 1975. با ورود خمرهاي سرخ به پنوم پن، «سيدني شابرگ» (واترستن)، خبرنگار آمريکايي، و ديگر روزنامه نگاران خارجي به يک اردوگاه جنگي منتقل مي شوند و شاهد اعدام عده اي از اسيران هستند. پس از آن که «ديت پران» (نگور)، راهنما و مترجم «سيدني» خمرهاي سرخ را متقاعد مي کند تا روزنامه نگاران را رها کنند، اين عده به سفارت فرانسه پناه مي برند.