ویکتور گودئانو، دست راست چائوشسکو، رازی دارد. او همچنین یک مامور KGB است و قبل از اینکه کشف شود باید فرار کند، بنابراین از یک فرصت دیپلماتیک ارزشمند استفاده خواهد کرد.
زن جوانی در نیویورک تلاش میکند تا از مهمانی که به افتخار وی ترتیب داده شده فرار کند اما هربار به صورت تصادفی کشته میشود و مجدد به عقب بازگشته و در میانه مهمانی به خود می آید...
با زیرنویس چسبیده
در سال ۱۹۴۴، یک زندانی یهودی که موظف است جنازه های هم نوعان خود را بسوزاند، جسدی پیدا میکند که به گمانش جسد پسر اوست...
والدین میکلوس فنوی به کشور کمونیستی مجارستان بازگشته و در مرکز شهر ساکن شده اند، در حالی که همه مردم از آنجا فرار کرده یا در حال فرار به کشورهای غربی و مخصوصاً ایالات متحده آمریکا میباشند. برای میکی جوان، آمدن از کشور آزادی مثل آمریکا و ورزشهای لذت بخش و پوشیدن لباسهای تابستانی سبک هاوایی به همچین جایی که مملو از شورش و نزاع است و دستخوش دیکتاتوری نظام است، کار راحتی نیست...