این سریال روایتگر دهه شصت امریکا و به خصوص نیویورک است. سریال حواشی زندگی فردی به نام دان دریپر رئیس بخش طراحی شرکت تبلیغاتی استرلینگ کوپر می باشد. او دارای زنی زیبا ، شغل و همکارانی خوب است ، ولی با جلو رفتن داستان زندگی این فرد دچار تغییراتی می شود و در این بین همیشه سایه گذشته نامعلوم و گاها مرموز این فرد موفق نیز نمود پیدا می کند.
«سارا هاتينگر» (انيستن) با نامزدش، «جف ديلي» (رافالو) براي شرکت در عروسي خواهرش، «آني» (سوواري) از نيويورک به پاساداناي کاليفرنيا مي رود. او خيلي زود با خبر مي شود که فارغ التحصيل (کتاب و فيلم) با الهام از زندگي مادربزرگش، «کاترين» (مک لين) و مادرش شکل گرفته است...
با زیرنویس چسبیده
در یک بار یک مشتری به صاحب آنجا نصیحت می کند که بار خود را ببندد چون موجوداتی ترسناک به بار خمله خواهند کرد . اما صاحب آنجا به حرف او توجهی نمی کند تا اینکه موجودات حمله می کنند . حالا افراد آنجا گیر افتاده اند و باید خود را از آن بار نجات دهند و …
یک وکیل در آستانه کریسمس سعی دارد با پیگیری جرم های یکی از سران تبهکار محلی، از او باج بگیرد. اما شریک او که مدیر یک کلوب شبانه است برای این پول نقشه هایی کشیده...
با زیرنویس چسبیده
«ليزا» (مک آدامز) در سفري شبانه با هواپيما، کنار مردي غريبه به نام «جکسن» (مورفي) قرار مي گيرد. خيلي زود آشکار مي شود که «جکسن» آدم شرور و خطرناکي است و قصد ربودن «ليزا» را دارد. «ليزا» هم چنين متوجه مي شود که جان پدرش (کاکس) در خطر است...
با زیرنویس چسبیده
چارلی کانتیلینی که زن جوان و خوش قیافه ای است تاکنون در برقراری روابط رمانتیک با مردان موفق نبوده اما یکروز در یک فروشگاه با مردی به اسم کوین آشنا می شود . چارلی احساس می کند که کوین همان مرد کامل و ایده آلی است که او را خوشبخت می کند . کوین هم از چارلی خوشش آمده و تصمیم می گیرد با او ازدواج کند و بهمین خاطر چارلی را به خانه شان می برد تا با مادرش ویولا آشنا شود . اما ویولا از همان برخورد اول از چارلی خوشش نمی آید و معتقد است او لیاقت همسری پسرش را ندارد...
این سریال کمدی داستان خانواده ای است که دختران این خانواده مشکلاتی دارند که پدر (مخصوصا) و مادر را به این فکر می اندازند که به شیوه ای به آنها کمک کنند… پدر برای رسیدن به زندگی و خانواده و حساس شدن به روابط دختراش با دوست پســرهاشون کارش رو که در مورد روزنامه نگاری ورزشی بوده کم میکنه و...
«بتي سايزمور» (زلوگر) در رستوران کوچکي در يکي از شهرک هاي کانزاس پيشخدمت است. او براي فرار از زندگي پيش پاافتاده اش، هر روز به دنياي يک مجموعه ي آبکي تلويزيوني و قهرمان اصلي محبوبش، «دکتر ديويد راول» (کينير)، پناه مي برد. وقتي شوهرش در جريان يک معامله ي مواد مخدر به قتل مي رسد، «بتي» مي گريزد و به لس آنجلس مي رود. او که به خود قبولانده پرستار است، سرانجام در شهر فرشته ها (لس آنجلس) با دکتر رؤياهايش ملاقات مي کند.