جورج نیدلمن یکی از سرمایه گذاران پر نفوذ وال استریت است که به تازگی از جانب عده ای اوباش مورد تهدید قرار گرفته است. این افراد با تهدید جورج و خانواده اش سبب می شوند تا جورج به قانون پناه ببرد و دادستان هم به آنها پیشنهاد می کند که فعلا به امن ترین جا برای سکونت یعنی خانه عمه " میدیا " نقل مکان کنند. اما با ورود جورج به خانه عمه " میدیا" اتفاقات عجیبی رخ می دهد که...
با زیرنویس چسبیده
بیش از یک دهه از آخرین باری که جیم و میشل و استیفر و دیگر بچه ها دوران نوجوانی را با مشکلات خاص خودشان سپری کردند می گذرد. آنها به تازگی قرار گذاشته اند تا در آخر هفته دوباره دور یکدیگر جمع شوند و یاد و خاطره های گذشته را زنده کنند. اما با ورود دختری دبیرستانی به جمع آنها، بار دیگر مشکلات قدیمی نمایان می شود...
داستان فیلم در مورد یک گروه اواز کلیسا از یک شهر کوچک است که می خواهند در یک مسابقه ی ملی برنده شوند. فیلم فراز و نشیب ها و مشکلات آن ها را در این راه نشان می دهد. فیلمی زیبا برای مصداق خواستن و توانستن است...
داستان این سریال درباره یک پسر به نام تایلر که یک شب با بهترین دوستش به جنگل می رود و در جنگل و در تاریکی موجود عجیبی به او حمله میکند و روز بعد که بهوش می اید میبیند که بدنش شروع به تغییراتی میکند و …..
"مابل سیمونس" پیرزنی بامزه و دیووانه که با اسم "مادیا" هم شناخته می شود، سعی میکند ا صحنه سازی، داد و بیدا کردن و دعوا کردن الکی خانواده خود را یکجا جمع کنند تا با هم شام بخورند که...
داستان فیلم، نگاهی شاعرانه دارد. بازیگران اصلی آن از هشت زن آفریقایی-آمریکایی تشکیل شده اند، هفت نفر از آن ها در نقش کسانی بازی می کنند که با یک رنگ شناخته می شوند ( مثل بانوی قرمز، بانوی آبی، بانوی زرد و ...)، هر کدام از آن ها هم با توجه به اسمی که دارند، شخصیت و مشکلات متفاوتی همانند عشق، دل کندن، تجاوز، خیانت و سقط جنین را نیز دارا می باشند.
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...