در سال 1575 میلادی، در یکی از روستاهای کوچک انگلستان، ویلیام مردی مصمم است تا بیگناهی همسرش، توایلا را ثابت کند. توایلا به دروغ متهم به جادوگری شده و اگر گناهکار شناخته شود، مجازات مرگ در انتظارش خواهد بود. ویلیام برای نجات جان همسرش، راهی سفری خطرناک میشود تا جادوگر واقعی را پیدا کند.
داستان در مورد مری ویلیرز، کنتس باکینگهام، در قرن هفدهم انگلستان، و پسر زیبای خود، جورج هست. از طریق نقشههای ظالمانه، این زوج از ابتدایی فروتنانه به یکی از ثروتمندترین، صاحب عنوانترین و تأثیرگذارترین مادر و پسرانی تبدیل شدند که انگلستان تا به حال دیده بود.