داستان این سریال در سی سال آینده جریان دارد که استعمار فضا و کوچ کردن به یک سیارهی جدید ، دیگر تبدیل به یک واقعیت انکارناپذیر شده است. حال خانواده رابینسون یکی از گروههایی هستند که مورد آزمایش قرار گرفتهاند. این خانواده از میان افراد زیادی انتخاب شدند تا یک زندگی جدید در یک دنیای بهتر و زیباتر را برای خود درست کنند. شرایط همانگونه که به ظاهر دیده میشود راحت نبوده و هنگامی که این مهاجران قصد دارند به خانهی جدید خود بروند ، در میان راه دچار خطرات و مشکلات زیادی میشوند...
یک دختر معمولی بنام کلاری در روز تولد 18 سالگی اش متوجه میشود که یک شکارچی سایه/Shadowhunter است. (گروهی متشکل از دورگه های انسان-فرشته که وظیفه شان کشتن شیاطین است) ! زمانی که مادر کلاری ربوده میشود او بهمراه چندی از دوستانش عازم سفری برای شکار شیاطین می شود تا سرنخ هایی از مادرش پیدا کند...
با زیرنویس چسبیده
داستان بیمارانی است که توسط جن و شیاطین تسخیر شده اند و دست به اعمال شیطانی زده اند و هم اکنون یا در زندان به سرمیبرند و یا در بیمارستان روانی. اما شیطان به این حد راضی نیست و تصمیم دارد که این بیماران را یک به یک از پای در اورد و جان آنها را بگیرد.
شش نفر از اعضای یک سفیه ی فضایی بدون سرپرست، در دورترین نقطه ی فضا بیدار می شوند. حافظه ی آنها به طور کلی پاک شده است و هیچ خاطره ای از اینکه کی هستند و چطوری وارد سفینه شده اند، ندارند...
داستان سریال فلش در مورد بری آلن است، کسی که بعد از انفجار در آزمایشگاه S.T.A.R و قرار گرفتن در معرض ذرات شتاب دهنده به کما میرود. چند ماه بعد از کما بیرون میآید و متوجه سرعت و قدرتی عجیب درون خود میشود که این امکان را به او میدهد تا در سنترال سیتی مثل یک فرشتهی نگهبان که قابل رویت نمیباشد، حرکت کند...
یک دانش آموز دبیرستانی دست و پا چلفتی باکرگی اش را درست قبل از اینکه پدر و مادرش و فرقه شیطانیشان او را قربانی شیطان کنند، از دست می دهد...
داستان در آینده ای نزدیک اتفاق می افتد. زمانی که موجوداتی از سیارهای دیگر به نام وتانها بعد از نابودی محل زندگیشان برای زندگی به زمین می آیند. بین آنها و زمینیها جنگی در میگیرد که طی آن زمین دگرگون شده و به سیارهای جدید مبدل میشود. سیارهای پر از خطر برای تمام ساکنین آن. در این بین عدهای متشکل از زمینیها و بیگانگان متحد شده و شهری میسازند به نام دیفاینس.
سریال روایت «مایک» جوانی نابغه است که از دانشگاه اخراج شده و روزگار خود را با فروش مواد می گذراند و ناگهان در یکی از معامله های خود هنگامی که از دست پلیس در حال فرار است خود را در میان مصاحبه ای برای گرفتن یک شغل می بیند، آن شغل چیزی نیست جز دستیاری یکی از بزرگترین وکلای آمریکا «هاروی اسپکتر». با اینکه مایک هیچ تحصیلاتی ندارد اما با نبوغ خارق العاده خود هاروی را مجبور به انتخاب خود می کند اما …
داستان سه همخونه و هم اتاقی؛ « ایدین - خون آشام » ، « جاش - گرگنما » ، و « سالی - روح » رو روایت میکنه که میخوان با مشکلات خود، و با نفرین و یا تقدیری که دچارشون شدن مبارزه کنن و یک انسان معمولی بشن. درهمین زمان؛ رئیس انجمن خون آشام ها شخصی به نام "مادر" که در دو سه قرن پیش حضور داشت، دوباره به شهر برمیگرده و میخواد کنترل شهر رو به دست بگیره. در همون قرون های پیش؛ دختر "مادر" که اسمش "سورن" هست علاقه شدیدی به "ایدین" داره که دوباره بعد از گذشت قرن ها این علاقه شعله ور میشه و یکی از شخصیت های اون قرن؛ که "سورن" با اون فرد به شوهرش؛ یعنی "ایدین" خیانت کرد کسی نیست به اسم "هنری" ... که این شخصیت دوباره به سریال برمیگرده. اوج داستان رو زمانی میشه دونست که سه شخصیت اصلی سریال، به عنوان راوی در بعضی از قسمت ها صحبت میکنن و میلشون به سمت خوبی و بدی رو بازگو میکنن. و همینطور برای مبارزه با اون میل درونیشون حاضرن همه کاری بکنن. و بیشتر اوقات مثل همه ی ما؛ میل بدی و اون غریزه پیروز از میدون بیرون میاد. که هیجان اصلی سریال به همینجا برمیگرده که نمیشه حدس زد چه اتفاقی قراره بیافته.
با زیرنویس چسبیده
بعد از کشتار های فراوان جیگسا چند نفر از نجات یافتگان گرد هم جمع میشوند تا پرده از راز Bobby Dagen یکی از نجات یافتگان بردارند اما…