میونگ جون تصمیم می گیرد که روهی را بدزدد تا هزینه های بیمارستان دخترش را بپردازد. در راه او، شخصی جلوی ماشینش می افتد که معلوم می شود روهی است. او چیزی را به خاطر نمی آورد و میونگ جون ادعا می کند که پدرش است و با والدینش برای باج تماس می گیرد اما موفق نمی شود. او شاهد بردن اجساد پدر و مادرش به خانه شان است و صحنه را ترک می کند. روهی به میونگ جون مشکوک می شود.
Ban Ji-eum می تواند بی پایان تناسخ پیدا کند. اما وقتی هجدهمین زندگی او کوتاه می شود، زندگی بعدی را به یافتن عشق دوران کودکی خود اختصاص می دهد.