دانلود فیلمهای دومینیک کولون(Dominic Colón)

زندگی دو خانواده متفاوت هنگامی شروع می شود که فرزندانشان رابطه ای را آغاز می کنند که منجر به یک حادثه غم انگیز می شود...

داستان سریال فرار در دانمورا درباره ریچارد مت و دیوید سوییت، دو قاتل محکوم به زندان هست که در مرکز اصلاح و ترتیب کلینتون در ایالت نیویورک زندانی می‌باشند و به کمک تیلی میچل موفق به فرار از آن می‎شوند. میچل سرپرست و ناظر خیاطی زندان می‎باشد و با این دو مرد رابطه برقرار می‎کند. فرار از زندان مت و سوییت به تعقیب و گریزی ختم میشود که...

دو زوج ثروتمند برای شام دور هم جمع می شوند تا برای جنایتی که فرزندانشان مرتکب شده اند، چاره ای بیاندیشند...

دکتر جیسون بال بنیان‌گذار شرکتی است که در آن او و کارمندانش با تکنولوژی بالا جلسات دادگاه قضایی را تحلیل میکنند. آنها این کار را برای درک هیئت منصفه، وکلا، شاهدان و متهمین انجام میدهند تا پیروزی مشتریانشان را تضمین کنند...

"نلسون سانچز" تفنگدار نیروی دریایی آمریکا، سالها پیش در زادگاهش با یک فروشنده مواد مخدر درگیر شده بود، اکنون پس از گذشت چند سال به آنجا باز میگردد و عواقب آن خشونت گریبان گیرش می شود...

 این فیلم داستان مردی به نام لی گیتس ( جورج کلونی ) را روایت میکند که مجری یک برنامه اقتصادی در تلویزیون است. یکی از بینندگان این برنامه به نام کایل بادول  که تمامی ثروتش را در یک سرمایه گذاری از دست داده است ، عامل اشتباهش را حرف های لی گیتس در برنامه اش می داند ، برای همین لی را گروگان می گیرد و …

بوکسوری به نام بیلی امیدوار است که یک مربی به نام تیک ویلیس به او تمرین دهد و کمک کند که به زندگی برگردد. او اخیرا همسرش را در حادثه رانندگی از دست داده و دخترش از جانب دولت تحت مراقبت از کودکان است...

یک متصدی بار (می‌خانه)، گرفتار سه ماجرای مرموز، شامل : قتل یک زن، گم شدن قاچاقچی مواد مخدر و اختلاس از یک شرکت سرمایه گذاری قدرتمند می شود و...

«آقای ربات» در مورد برنامه نویسی جوان به اسم Elliot می باشد که با هک کردن مردم با آنها ارتباط برقرار می کند. او از توانایی های خودش به عنوان اسلحه ای برای حفاظت از کسانی که برایش مهم هستند استفاده میکند، اما ناگهان خودش را بین شرکت امنیتی ای که آنجا کار میکند و دنیای زیرزمینیِ هکرها که وی رو وادار میکنند شرکت های آمریکایی را هک کند، می بیند...

جورج (ریچارد گیر) که بی خانمان است روزهای زندگی اش را صرف پیدا کردن غذا، الکل و پناهگاهی برای شب را به صبح رساندن است، تا اینکه یک روز دوستی را ملاقات می کند که به او پیشنهاد می کند سراغ دختر فراموش شده اش برود...