رویای دیگو این است که دستاوردهای بازی های ویدیویی خود را به کاوش های زندگی واقعی تبدیل کند. او کودکی خلاق و کنجکاو، مخترع و رهبر گروه دوستانش است. دیگو تابستان را با دوستانش در کمپی که توسط پومپیلیو کالدرون، یک کاشف عجیب و غریب و مشهور اداره می شود، سپری خواهد کرد. در آنجا مدالیونی پیدا می کنند که متعلق به پولا، مادربزرگ دیگو بود.
آنا مونتس د اوکا یک غواص المپیک برنده مدال طلا و یک قهرمان ملی را دنبال می کند، او با یک ورزشکار همکار که وارد عرصه سیاست شده است ازدواج کرده است اما آنا با ویکو، موسیقیدان، رابطه بدی دارد.