در آینده ای دور از انتظار، مدت هاست که نسل بشر قدرت بینایی خود را از دست داده اند و جامعه باید راهی جدید برای ساختن، تعامل با یکدیگر، شکار و بقا پیدا کند. همه اینها زمانی که دوقلوهایی به دنیا می آیند که قدرت بینایی دارند تغییر می کند...
داستان سریال حول محور خانوادهی کاپلند می باشد که پس از به پایان رسیدن تمدن انسان و ظهور آخرالزمان، باید برای بقا تلاش کنند. آنها با مشکلات همچون توفان های سهمگین، زمینلرزه، بخورد شهاب سنگ و طاعون دست و پنجه نرم می کنند اما بزرگترین ترس آنها از موجودات فرازمینی است که به تازگی پا بر روی سیاره گذاشته اند...
ونسا هلسینگ، از اقوام دور شکارچی خون آشام معروف، آبراهام ون هلسینگ است، تنها بازمانده برای پیدا کردن مابقی خون آشام ها در سراسر حهان. او آخرین امید بشریت است تا یک حمله را رهبری کند تا آن چیزی که گمشده است را برگرداند...
در اوخر سال ۱۹۸۰ گروهی از دوستان بعد از تعطیلی مدارس تصمیم میگیرند برای خوشگذرانی و تجربه های جوانیشان به کمپ جنگلی بروند. ,ولی وقتی که افسانه های باستانی در آن جا بیدار میشوند تابستان آنها با اتفاقات وحشتناک و فراموش نشدنی رقم میخورد...
داستان در مورد 97 سال جنگ هسته ای بین انسان ها است که تمدن بر روی زمین از بین میرود. بازماندگان این جنگ در یک سفینه فضایی زندگی می کنند. روسای آنجا پس از مدتی تصمیم میگیرند 100 نفر از جوانان سفینه را به زمین بفرستند تا اطلاعات بیشتری راجع به شرایط کنونی زمین بدست آورند...
با زیرنویس چسبیده
داستان درباره ی یه پسر 18 ساله ی مدرسه ای و دوستش که شروع به وارد کردن ماریجوآنا از مرز کانادا میکنند و زندگیشان را تغییر دادند…
داستان سریال الهام گرفته از فیلم “روانی” آلفرد هیچکاک هست که زندگی “نورمن بیتس” و مادرش “نورما” به تصویر کشیده می شود. داستان از آن جا شروع می شود که نورما یک متل در شهر ساحلی می خرد و…
پس از غرق شدن یک کشتی، شخصی میلیاردر بنام "الیور کویین" مفقود میشود و به مدت پنج سال همه فکر میکردند که او مرده است، اما 5 سال بعد در یک جزیرهی دور افتاده او را پیدا می کنند. او به شهر خودش یعنی "استارلینگ سیتی" نزد مادر و خواهر و بهترین دوستش برمیگردد، که بلافاصله آنها متوجه تغییر رفتار "اُلیور" میشوند. "اُلیور" با شخصیت جدیدی که پیدا کرده قصد دارد با تمام بدی ها و خلاف ها درون شهرش مبارزه کند
در روز ۲۱ مارس ۱۹۶۳ زندانی ها و نگهبانان زندان آلکاتراز به طرز اسرار آمیزی ناپدید شدند. دولت برای طبیعی جلوه دادن مساله اعلام کرد که زندان به خاطر شرایط نامناسبش تخلیه و تعطیل شده است، اما یک واحد مخفی را مامور پیدا کردن زندانی ها کرد. اکنون در زمان حاضر، زندانی ها دوباره بازگشته اند، در حالی که به نظر میرسد گذر زمان بر آنها تاثیری نداشته و خودشان هم نمی دانند در این چند دهه کجا بوده اند...
داستان در مورد زنی با گذشته ی غمناک است، که گذرش به شهری کوچک در مین می افتد، جایی که جادو و رمز و رازهای قصه ها به حقیقت پیوسته اند...