لی یئوروم از زمانی که تصمیم گرفت به زندگی بسیار فقیرانه خود نه بگوید، با سبک زندگی غیرفعال خود چیزهای جدیدی را امتحان کرده است. برخی او را برای فرار از واقعیت ساده لوح می خوانند، اما برخی دیگر او را روحی خوب با قلبی طلا می دانند. هیچ کدام از اینها دیگر برای او مهم نیست زیرا تنها چیزی که در حال حاضر به آن نیاز دارد کمی دور از هیاهوی شهر است. Ahn Dae-beom یک کتابدار است. او فقط یک کتابدار نیست، بلکه یک خجالتی است. می توان تعجب کرد که چگونه با خجالتی عمیق خود حتی به عنوان یک کتابدار شغل خود را مدیریت می کند، اما در اعماق وجود، طرف دیگر داستان خود را برای گفتن دارد. سفر یئو-روم برای کشف خود در شهری کوچک به نام "آنگوک" آغاز می شود که او وارد زندگی دای بیوم می شود. شاید در اینجا، در کنار یکدیگر، او و او بالاخره بتوانند خود را در یک مکان آرامش عاطفی بیابند. هیچ کس نمی داند، اما آنها در پایان سفر متوجه خواهند شد.
سونگ دوک می (پارک مین یونگ) در یه گالری هنری کار میکنه و همچنین فن (طرفدار) گروه آیدلی به اسم شیانه؛ او حتی یه سایت طرفداری هم برای گروه محبوبش به طور مخفیانه درست کرده! از طرفی رایان گلد (کیم جه ووک) که قبلا نقاش معروفی بوده رئیس جدید دوک می میشه. رایان که علاقه چندانی به روابط اجتماعی نداره متوجه راز دوک می و فن سایتش میشه و خودش تبدیل به فن دوک می میشه…
سو دال می (Bae Suzy) دختر سخت کوش و پرتلاشیست که از شیوه زندگی خود متنفر است و برای رسیدن به استقلال و تاسیس شرکت خود و پولدار شدن ، کارهای پاره وقت زیادی انجام میدهد ، از طرفی نام دو سان (Nam Joo Hyuk) موسس شرکت Samsan Tech ، فردی باهوش و موفقیست که در ابتدای کارش دچار شکستی شد که با کمک دوست خود هان جی پیونگ (Kim Seon Ho) توانست یکبار دیگر سرپا شود ، نام دو سان شخصیست که سو دال می ، او را الگوی خود قرار داده و از مهارت های وی الهام میگیرد تا اینکه…
با زیرنویس چسبیده
این فیلم در یک اردوگاه نظامی در زمان جنگ کره در سال 1951 رخ می دهد. رو گی سو (دو کیونگ سو) یک سرباز کره شمالی در این اردوگاه است که شدیدا به گونه ای از رقص بنام تپ دنس علاقمند می شود و…
هیچ کدوم از افرادی که برای جین سانگ (کانگ جی هوان) کار میکنن دل خوشی ازش ندارن. با این حال رو دا (بک جین هه) تلاش میکنه تا اونو به آدم بهتری تبدیل کنه اما یه روز وقتی خیلی از دستش عصبانی میشه آرزو میکنه که رییسش بمیره! وقتی جین سانگ با یه کامیون تصادف میکنه و میمیره کلی خودشو سرزنش میکنه که ای کاش همه اینها یه خواب باشه و روز بعد وقتی از خواب بیدار میشه میبینه همون روز قبل براش تکرار شده و تا رییسش رو از مردن نجات نده نمیتونه جلوی تکرار این روز خاص رو بگیره و…