ادموند دانتس، ملوانی که به دروغ متهم به خیانت شده است، در شاتو دوف در مارسی زندانی می شود. او پس از فرار و گرفتن هویت کنت مونت کریستو، قصد انتقام از کسانی را دارد که به اشتباه او را متهم کرده اند.
پرستاری که با خوشحالی در بقیه سال مجرد است، از اینکه در تعطیلات تنها است شرمنده است، بنابراین در 1 دسامبر عهد میکند کسی را پیدا کند تا برای کریسمس به خانه ببرد.