ریانون هرگز شکایت نمی کند، با ذخایری از آرامش و شوخ طبعی در همه حال لبخند می زند. اما پشت این نقاب یک قدرت وحشی نهفته نهفته است، و یک راز طولانی مدفون که ریانون آرزو می کند کاش می توانست آن را فراموش کند. هنگامی که یک برخورد تصادفی با یک غریبه منجر به یک عمل خشونتآمیز تکاندهنده میشود، نقاب ریانون به طور کامل از بین میرود و او مجبور میشود با سمت تاریکتری که مدتها پنهان نگه داشته است، مقابله کند.
جورجی، یک دختر 12 ساله ، با خوشحالی در آپارتمان خود در لندن به تنهایی زندگی می کند و آن جا را پر از جادو می کند. ناگهان پدر جدا شده او ظاهر می شود و او را مجبور می کند تا با واقعیت روبرو شود...
دو دوست به نام های داشان و سالی دست به تجارت زیرزمینی مواد مخدر می زنند تا تبدیل به پولدارترین افراد بلوک زندگیشان شوند اما . . .