در یک شب تاریک تابستانی، "فرانچسکا کانیگهام"، که روزگاری پیانیستی مشهور بود، از بیمارستان فرار کرده و دست به خودکشی می زند. او توسط "دکتر لارسن" نجات یافته و به بیمارستان بازگردانده می شود. "لارسن" تلاش می کند تا اتفاقات و اشخاصی که او را به این مرحله رسانده اند را ببیند...
مردان دربار ملکه الیزابت در مورد افزودن شکوه عصر او و مقابله با اسپانیایهایی که از آنها بسیار دور هستند می اندیشند و ...