تکافومی پس از 17 سال کما از خواب بیدار می شود. او در واقع به دنیای دیگری رفته بود و با قدرت های جادویی بازگشته است، تاکافومی باید به او کمک کند تا در دنیای خود زنده بماند.
استاد جاسوس گرگ و میش در کاری که میخواهد مخفیانه در مأموریتهای خطرناک به نام دنیایی بهتر انجام دهد، بهترین است. اما زمانی که او وظیفه نهایی غیرممکن را دریافت می کند - ازدواج کند و بچه دار شود - ممکن است بالاخره در سر او باشد! گرگ و میش کسی نیست که به دیگران وابسته باشد، کارش را برای او انجام میدهد و همسر و فرزندی را برای مأموریتش برای نفوذ به یک مدرسه خصوصی نخبگان به دست میآورد. چیزی که او نمی داند این است که همسری که انتخاب کرده یک قاتل است و فرزندی که او به فرزندی قبول کرده یک تله پات است!
وقتی یه تراژدی خونوادگی زندگیش رو زیر و رو میکنه، تورو هوندای دبیرستانی 16 ساله مجبور میشه زندگیش رو به دست بگیره و بره... به یه چادر! بدبختانه خونه جدیدش رو توی یه ملک شخصی متعلق یه قبیله مرموز به اسم سوما سر هم میکنه و خیلی طول نمیکشه که مالکین راز اون رو میفهمن. ولی تورو خیلی زود میفهمه که اون خانواده بهش پیشنهاد سرپرستی دادن و سوماها هم رازهای خودشون رو دارن...
مدرسه خصوصی هاچیمیتسو یک مدرسه دخترانه و معتبر شبانه روزی در خارج از شهر توکیو است اما با آغاز سال تحصیلی جدید در سیاست های مدرسه تجدید نظر می شود و به پسر ها اجازه ورود به مدرسه داده می شود. کیوشی فوجینو در اولین روزش در مدرسه هاچیمیتسو متوجه می شود که یکی از تنها 5 پسری است که دراین مدرسه ثبت نام کرده اند. اما این مدرسه اون بهشتی که این 5 پسر در فکر خود دارند نیست ...
یوکیهیرا سوما رویای تبدیل به بهترین آشپز را دارد . او در رستوران پدر خود در حال کار است و از یوکیهارو فارغ التحصیل میشه ، یک روز پدر او یوکیهیرا جویچیرو تصمیم به بستن رستوران خود می گیرد تا در اروپا آشپزی کند در حالی که او لگدمال شده بود ، روحیه سست شده سوما پا به مبارزه طلیده شدن توسط فارغ التحصیل نابغه کالجی به نام جویچیرو دوباره زنده شد . آیا او می تواند پیروز شود ؟ در آکادمی که در سال تنها ۱۰% از دانشجو هاش قبول می شود.
«دیگه فقط واسه خودم زندگی میکنم!» تنها چیزی که قویترین قاتل جهان تو زندگیش میدونست، اجرای دستورات بالادستیهاش بود— تا اینکه اونا تصمیم به کشتنش گرفتن. او با افسون یک الهه به زندگی برگشت، به دنیایی مملو از شمشیر و جادو. به او فرصتی اعطا شد تا اینبار زندگیاش را تغیر دهد. اما به همین سادگی هم نیست... او باید یک ابر قهرمان را که قصد نابودی جهان را دارد شکست دهد. بزرگترین قاتل ما که حالا با اسم «لوف تواتا دِ» شناخته میشد، سر قاتل ما بسیار شلوغ بود مخصوصا به دلیل تمام دخترانی که او را احاطه کرده بودند. شاید لوف قاتلی بینظیر بوده، اما چگونه از پس حریفانی با قدرتهای جادویی بر خواهد آمد؟