کندلا، پس از طلاق و از دست دادن شغلش، به زادگاه خود بازمیگردد. او برای گذران زندگی، مجبور میشود در دبیرستان سابقش به دانشآموزان دارای مشکلات یادگیری آموزش دهد.
کارلوس به صورت اتفاقی در یک کافی شاپ با زنی به نام ایرنه آشنا میشود. آنها بدون دلیل خاصی باهم یک رابطه دوستی تشکیل میدهند اما به شرط اینکه از گذشته هم سوالی نپرسند، از راه های مُدرن برای برقراری ارتباط استفاده نکنند و در آخر اینکه عاشق یکدیگر نشوند...