سوپراستار قهرمان اکشن. معاناو در سن 30 سالگی در اوج کار خود بوده که در حین فیلمبرداری در هاریانا دچار تصادف شده است...
به یک خانم باردار به نام یاشوها توصیه می شود که نکاتی را در مورد سلامت جسمی و روحی و ایمنی خود رعایت کند. با این حال، مجموعهای از اتفاقات رخ میدهد که یاشودا را در حاشیه زندگی میکند و سلامتی او را به خطر میاندازد...
سه دوست به کمپ اصلی اورست سفر می کنند. یک سفر ساده به یک سفر شخصی، عاطفی و معنوی تبدیل می شود زیرا آنها با محدودیت های فیزیکی خود مبارزه می کنند و معنای واقعی آزادی را کشف می کنند...
داستان دو مرد در عشق یک طرفه. مسیرهایی که آنها برای تحقق داستان های عاشقانه خود انتخاب می کنند، تعیین می کند که قهرمان کیست و شرور کیست...
مهندس هوافضای هند شرقی، نامبی نارایانان، به دلیل نبوغ و وسواس فکری خود، برای خود دشمن جمع می کند و با اتهامات جاسوسی روبرو می شود...
یک سیاستمدار بی سواد که توسط یک پلیس سرسخت زندانی می شود، تصمیم می گیرد وقت خود را صرف تحصیل در دبیرستان کند...
با زیرنویس چسبیده
همه چیز از باران و توفان آغاز میشود. پدری برای پسرش داستانی اسطوره ای را نقل میکند؛ داستانی به غایت غریب که اما خیلی زود باورش میکنیم. در چند بخش زندگی شخصیت اصلی را شاهدیم: در اوایل قرن بیستم با یک کودک و مادربزرگ وحشیاش که در روستایی به نام تومباد (Tumbbad) در زنجیر نگهداری میشود روبرو هستیم، اما این مادربزرگ راز گنج و محل آن را میداند. این پسر به هنگام ترک آنجا با مادرش به او قول میدهد که هیچ گاه به تومباد بازنگردد، اما در اپیزود بعد او بازگشته و راز گنج را از مادربزرگش میپرسد و این آغاز ماجرای پر پیج و خمی است که این مرد را به هزارتوی وحشتناکی میکشاند؛ هزار توی حرص و آز.