میونگ جون تصمیم می گیرد که روهی را بدزدد تا هزینه های بیمارستان دخترش را بپردازد. در راه او، شخصی جلوی ماشینش می افتد که معلوم می شود روهی است. او چیزی را به خاطر نمی آورد و میونگ جون ادعا می کند که پدرش است و با والدینش برای باج تماس می گیرد اما موفق نمی شود. او شاهد بردن اجساد پدر و مادرش به خانه شان است و صحنه را ترک می کند. روهی به میونگ جون مشکوک می شود.
وکیلی که درگیر یک پرونده قتل شده است، یک شبه تبدیل به یک شیاد بدنام و نابغه می شود تا با یک توطئه بزرگ مبارزه کند و زنده بماند.
چند صد نفر که با مشکلات مالی و بدهی شدید درگیر هستند به یک مسابقه برای انجام بازی های بچگانه دعوت می شوند تا شانس خود را برای بردن جایزه میلیاردی امتحان کنند، اما خیلی زود متوجه می شوند که قضیه به این سادگی نیست...