این سریال جنایی در فضای بازار مواد مخدر در دماغه "کاد" ایالت ماساچوست جریان دارد. وقتی یک جسد توسط "جکی کوئینونز" مامور اداره شیلات نیروی دریایی در ساحل پیدا میشود، او تلاش میکند حتی با اینکه پلیسها به او اجازه حضور سر صحنه جرم را نمیدهند، این پرونده را حل کند. از طرف دیگر کارآگاه "ری آبروزو"، نظامی اهل ماساچوست به اداره مبارزه با مواد مخدر دماغهی "کاد" منتقل شده و چون این جسد متعلق به خبرچین او بوده، به "کوئینونز" مشکوک میشود. "آبروزو" مصمم است این پرونده را حل کرده و انتقام مرگ خبرچینش را بگیرد
سریالی پیرامون کاراکتری به اسم Raymond Reddington که در سریال لقبش ”Red” هست خواهد بود . Red که یکی از مشهور ترین تبهکاران تحت تعقیب است ناگهان تصمیم میگیره خودش رو تسلیم پلیس کنه و کمک کنه هر کسی رو که باهاش تاحالا کار میکرده رو معرفی کنه ولی تنها شرطش اینه که با مامور FBI تازه وارد Liz Keen همکاری میکنه…
بن که به تازگی پدر شده است و از این اتفاق بسیار شگفت زده شده است ,و به برادرش و دوستش تاکردر یک آپارتمان زندگی میکند.رایلی دختری که در قدیم عاشق بن بوده به تازگی وارد شهر شده است و مادر بن نیز تازگی به شهر نقل مکان کرده است که این افراد در کنار هم اتفاقات کمدی بسیار جالبی را برای بیننده به ارمغان می آورند...
سریال درباره یک خانواده می باشد که همگی پلیس هستند و هر کدوم در زمانی که پلیس بودند وقتشون رو صرف اجرای قانون کردند . فرانک ریگان که نقش پدر خانواده رو بازی می کنه رئیس پلیس شهر نیویورک بوده که در دوران خدمتش فردی باسیاست و با شهامت بوده . پسر بزرگش دینه قبلا سرباز در عراق بوده و الان کاراگاه خصوصی هست . دختر خانواده ارینه که بازپرش بخش قضایی در نیوروک ، الان از پدرش جدا شده و تنها زندگی می کنه . جیمی هم که کوچیکترین فردخانواده ست در رشته حقوق از دانشگاه هاروارد تازه فارغ التحصیل شده و بهخاطر اینکه کل خانواده پلیس هستند اونم به شغل خانوادگیش برگشت . دوست دختر جیمی اون تا سال اول در رشته حقوق همراهی می کنه بعد با اتفاقاتی که برای جیمی می یوفته اونم پلیس مخفی می شه که پدرش از این جریان خبر نداره …
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...