قاضی "ویلیام پریست" در فاش کردن هویت واقعی "لوسی لیک" دست داشته، خاطرات دوران جنگ داخلی خود را بازگو می کند، از اعدام یک پسر جوان جلوگیری کرده و با "یانکی هوراس" در انتخابات رقابت می کند...
پس از سالهای تعقیب و گریز، معاون دادستان "مارتین فرگوسن" پرونده خوبی علیه "آلبرت مندوزا" آماده کرده است. "مندوزا" در زندان است و دست راست او "جوزپ ریکو" قصد دارد علیه او شهادت بدهد. اما "ریکو" کشته شده و "فرگوسن" مجبور است همه چیز را از نو شروع کند...
"داردو" شخصیتی همانند "رابین هود" به همراه دوستان وفادارش از خرابه ها به عنوان مرکز فرماندهی برای مبارزه و شورش علیه فرمانروای ظالم خود استفاده می کنند...
"هاوارد روارک" معماری آرمانگرا به دلیل ناهماهنگی طراحیهایش با تفکر موجود معماری از دانشکده اخراج می شود.او که به نظر کاری نمی تواند پیدا کند در نهایت نزد "هنری کمرون" مشغول بکار می شود.اما پس از چند سال "کمرون" از دنیا رفته و به "روراک" اخطار می کند اگر ایده هایش را تغییر ندهد این سرنوشت او نیز خواهد بود و...
سه قانونشكن به نامهاى « رابرت » ( وين ) ، « پدرو » ( آرمنداريس ) و « ويليام » ( كثرى جونير ) به بانكى دستبرد میزنند و سپس براى فرار از دست كلانتر ، آواره ى دشت و بيابان میشوند . تا اين كه به طور اتفاقى به زن باردارى بر میخورند . زن ، فرزندش را به دنيا می آورد و پيش از مرگ از سه مرد میخواهد كه جان كودك را نجات دهند .
زنی پریشان در خیابانهای لس آنجلس در جستجوی مردی به نام "دیوید" است. پس از بیهوش شدن در یک غذاخوری، او به بخش روانی یک بیمارستان برده می شود. فلشبکهایی علاقه شدید او به "دیوید" را که نتیجه اختلال شخصیت مرزی او است و منتهی به یک قتل شده را آشکار می کند...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«جورج بیلی» که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان میدهد كه زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یكنواخت میشده است. این طوری است كه در همان روز و شب كریسمس، جورج كه بواسطه مشكلات مالی حاصل از ورشكستگی به فكر خودكشی افتاده است، باردیگر به انسانها دل میبندد و به زندگی بر میگردد...
مدت کمی پس از واقعه "پرل هاربر"، گروهی از قایقهای تندروی آمریکایی در فیلپین باید با نیروهای ژاپنی مبارزه کنند. فیلم داستان این مبارزان را به تصویر می کشد...
« ميلدرد پيرس » ( كرافورد ) ، مادرى خانهدار ، همه چيزش را فدا مىكند تا دخترش ، « ودا » ( بلايت ) زندگى موفقى داشته باشد . او خيلى زود مدارج ترقى را طى میكند و با مردى اشرافى ازدواج مىیكند . اما با وقوع قتلى به دست دختر ، تعارضهاى ديرين ميان او و مادرش آشكار میشود...
"الیزابت لین" یکی از مشهورترین روزنامه نگاران کشور است. او در ستونش خود را زنی سخت کوش که از فرزندان خود مراقبت می کند و آشپزی بی نظیری دارد معرفی کرده است. اما همه اینها دروغ بوده و در حقیقت او زنی مجرد بوده که حتی نمی تواند یک تخم مرغ درست کند و...