یک زن جوان کلمبیایی به عنوان خدمتکار در یک عمارت تابستانی مجلل کار میکند. خانوادهای ثروتمند تعطیلات خود را در این عمارت باشکوه میگذرانند. زن جوان ساکت و محتاط است، همانطور که به او گفته شده است؛ اما کمکم متوجه میشود که شاید او هم بتواند از تابستان لذت ببرد.
نات پس از آنکه در روستای دوردست لا اسکاپا ساکن شد، با عاشق شدن به همسایهاش، آندریاس، خود را در ورطهی عشقی ویرانگر گرفتار کرد.
در سال ۱۹۶۶ یک معلم انگلیسی در دو مسافر که قصد سواری مجانی را دارند،با خود همراه می کند تا به ملاقات جان لنون بروند…