داستان سریال درباره یک زوج جوان به نامهای بیلی و کدی می باشد که برای دنبال کردن زندگی رویاییشان به شهر Bakken در داکوتای شمالی نقل مکان می کنند. استخراج نفت توسط کمپانی بریجز جان تازه ای به شهر داده و بیلی هم به دنبال فرصتی است تا به کمپانی بریجز ملحق شود. اما سرمایه دار بی رحم کمپانی "هاپ بریگز" آنها را مجبور می کند که از هرچیزی که دارند مایه بگذارند، حتی ازدواجشان.
سه نفر از دوستان دبیرستانی شب در دبیرستان با خواندن یک شعار ، روح شیطانی را از گذشته بیرون می آورند و عواقب مهلکی را به دنبال دارند.
ماری شورای هالوونتاون را متقاعد می کند که هیچ آسیبی به فرزندانشان نخواهد رسید اما به شکل خنجر آهن شیطانی به آنها می رسد. اکنون ، این وظیفه اوست که آنها را نجات دهد...
"امیلی لینداستورم"، نوازنده با استعداد چهارده ساله ویولن است. حالیکه دوستان امیلی در کمپ تابستانی هستند، او تمام وقتش را صرف تمرین برای یک اجرای بزرگ می کند. او همچنین در محله برای خود کاری دست و پا کرده و به ازای پنجاه سنت، راز دیگران را حفظ کرده و نزد خود نگه میدارد...