داستان فیلم درباره ی چندین دوست دانشگاهی می باشد که با هم ماجراهای فراوانی دارند و اینکه هر کدام بعد از تمام شدن دانشگاه چطور مسیر زندگیشان جدا می شود و ....
با زیرنویس چسبیده
همه چیز از باران و توفان آغاز میشود. پدری برای پسرش داستانی اسطوره ای را نقل میکند؛ داستانی به غایت غریب که اما خیلی زود باورش میکنیم. در چند بخش زندگی شخصیت اصلی را شاهدیم: در اوایل قرن بیستم با یک کودک و مادربزرگ وحشیاش که در روستایی به نام تومباد (Tumbbad) در زنجیر نگهداری میشود روبرو هستیم، اما این مادربزرگ راز گنج و محل آن را میداند. این پسر به هنگام ترک آنجا با مادرش به او قول میدهد که هیچ گاه به تومباد بازنگردد، اما در اپیزود بعد او بازگشته و راز گنج را از مادربزرگش میپرسد و این آغاز ماجرای پر پیج و خمی است که این مرد را به هزارتوی وحشتناکی میکشاند؛ هزار توی حرص و آز.
شیام معلمی است که به دانش آموزش ساندیا علاقه دارد، اما ساندیا عاشق همکلاسی اش کمال می باشد. اینجاست که یک مثلث عشقی ممنوعه میان آنها شکل میگیرد و...