لیا و تینا دو دختر زیبا هستند که با هم آشنا می شوند و متوجه می شوند که شباهت های زیادی با هم دارند. آنها هر دو جوان، زیبا و خشمگین هستند، بنابراین تصمیم میگیرند به رم بروند تا کمون نازاریوتا را پیدا کنند،
"بیل" در دوران کودکی شاهد کشته شدن خانواده اش به دست چهار سارق بود. 15 سال بعد او تصمیم به انتقام می گیرد. در این راه او به "رایان"، مجرم سابقه داری که می خواهد پولهای خود را از سارقان پس بگیرد همراه می شود...