داستان سریال یک جراح مغز و اعصاب را دنبال می کند که متوجه می شود او وارث نامحتمل خانواده ای از جادوگران است. او باید با حضور شومی که نسلها خانوادهاش را آزار میدهد، مبارزه کند...
دو خواهر تلاش میکنند تا عمهشان را که مریضی لاعلاجی دارد را جذب خودشان کنند، به این امید که بتوانند از املاک ثروتمند او بهره ببرند، اما متوجه میشوند که بقیه اعضای خانواده طمعکارشان نیز همین ایده را دارند...
جیمی کین به 10 سال در یک زندان حداقل امنیتی محکوم شده است، اما او برای دوستی با یک قاتل زنجیره ای با اف بی آی معامله می کند.
Michael Westen (جاسوس!) وسط یک عملیات توی نیجریه، حکم سوختگیش رو دریافت میکنه! «به عنوان جاسوس وقتی میسوزی، نه پولی داری، نه کاری، نه سابقهی کار، هرجایی ولت کنند مجبوری همونجا بمونی. روی هرکسی که هنوز باهات صحبت میکنه حساب میکنی. خلاصه تا وقتی نفهمی که چه کسی تو رو سوزنده هیچ جا نمیری.» مایکل رو وسط Miami ولش میکنند. زادگاهش، جایی که مادرش و برادرش زندگی میکنند. تمام تلاشش اینه که بفهمه کی حکم سوختگیش رو داده. این وسط برای اینکه زندگیش بگذره با کمک دو نفر از دوستانش عملا نقش Private detective رو هم بازی میکنه. روایت قصه، اول شخص هست. خود مایکل قصه رو روایت میکنه...
فیلم برداشتی از رمانی به نوشته "جیمز ردفیلد" است که داستان جستجویی برای پیدا کردن دست نوشته ای مقدس در جنگلهای بارانی پرو را دنبال می کند...