پس از خیانت به رئیسانش ، یک ضارب در خیاطی خالی پنهان می شود ، جایی که او را به عنوان پسر صاحب فقید اشتباه می گیرند ، هویتی که تصمیم می گیرد از آن استقبال کند.
حلقه داستان انتقام دو جوان به اسم های کاعان و جهانگیره. جهانگیر پسر ایلهان تپلی که کارهای قانونی و غیرقانونی پدرش رو ادامه میده تصادفی با کاعان آشنا میشه و با هم دوست های صمیمی میشن. کاعان و جهانگیر جعبه های قرمزی دریافت میکنن که توش یه دی وی دی هست و در پی اون وارد یه عملیات انتقام بزرگ میشن. اسم حلقه از یک باند تبهکاری باقدمت زیاد به اسم سه حلقه گرفته شده که جهانگیر و کاعان سعی در نابودیش دارن.
یک شب که متین از نوشته های خود ناامید شده بود، به یک بار می رود و در آنجا با دختری به نام دویوگو آشنا می شود. پس از اینکه شب را در کنار یکدیگر سپری می کنند، دویوگو قبل از اینکه متین بیدار شود آنجا را ترک می کند و یک نامه برای او می گذارد. پس از ملاقات بعدی آنها متین کنجکاو می شود تا بیشتر درباره ی دختر بداند و به همین خاطر او را دنبال می کند و چیزی که مشاهده می کند باعث ایجاد یک عشق ابدی بین آن دو می شود...