لوک ویلسون نقش یک شریک خوش قلب را بازی می کند که در یک هتل بازنشستگان شغلی پیدا می کند. سه تن از ساکنان مسن به او کمک می کنند تا دوستش را به دست آورد، زیرا او به آنها کمک می کند تا با فساد هتل مبارزه کنند...
با زیرنویس چسبیده
«جرمی کلاین» (وون) و «جان بکویت» (ویلسن)، دوستانی صمیمی و قدیمی، محض سرگرمی و موقع تعطیلات آخر هفته، خود را به مهمانی های عروسی دعوت می کنند و می خورند و می نوشند و سعی می کنند با ساق دوش های عروس دوست شوند …
با زیرنویس چسبیده
"ایزابل" جادوگر ساده لوح و مهربانی است که تصمیم گرقته قدرتهای خود را کنار گذاشته و زندگی عادی داشته باشد.در طرف دیگر شهر "جک وایت" بازیگر جذابی است که قرار است در بازسازی فیلم "افسون شده" بازی کند.این دو اتفاقی با هم آشنا شده و او قانع می شود که "ایزابل" در این فیلم بازی کند...
با زیرنویس چسبیده
مرد خانواده فیل وستون که همیشه قربانی طبیعت رقابت طلب پدرش بود، مربیگری یک تیم فوتبال کودکان را بر عهده می گیرد. اما پس از مدتی متوجه می شود که خود نیز راه پدرش را ادامه می دهد و...
داستان این سریال درباره کارمندان یک شعبه از شرکت فروش کاغذ "داندر میفلین"، و تلاش آن ها برای روی پا نگه داشتن شعبه، و همچنین اتفاقات روزمره زندگی آن هاست...
در حالی که رقابت ران بورگوندی با ورونیکا کورنینگ استون ادامه دارد، گروهی از دزدان غیرحرفه ای تلاش می کنند تا حقیقت را آشکار کنند...
با زیرنویس چسبیده
نمايش نامه نويسي که به تراژيک بودن زندگي اعتقاد دارد، براي تشريح ديدگاهش داستان زني به نام «مليندا» (ميچل) را تعريف مي کند و دوستش که خلاف او فکر مي کند، روايتي کمدي از همان داستان را نقل مي کند.
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«ران بورگاندی» یک گوینده تلویزیونی بسیار ماهر در دهه هفتاد در شهر سن دیگو است که همیشه بعنوان بهترین گزارشگر در شبکه تلویزیونی سن دیگو فعالیت کرده است. اما زمانیکه یک گزارشگر زن جوان از راه میرسد...
با زیرنویس چسبیده
«سروان دوبي» (ويليامسن) پليس عصبي مزاج سن فرانسيسکو، «کارآگاه ديويد استارسکي» (استيلر) و «کارآگاه کن «هاچ» هاچينسن» (ويلسن) را کنار هم قرار مي دهد تا از شر هر دو خلاص شود. اين دو تحقيقات خود را درباره ي جنايتي آغاز مي کنند که به ائتلافي از چند دارودسته ي قاچاقچي ا رتباط دارد.
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
بادی (ویل فرل) در پرورشگاهی در نیویورک زندگی می کند. شب کریسمس می پرد در کیسه بابانوئل و او هم از همه جا بی خبر، بادی را با خودش به قطب شمال می برد. در آنجا پری ها تصمیم می گیرند که بادی را بزرگ کنند و به او هم نگویند که در حقیقت انسان است. سال ها بعد وقتی که بادی از این راز باخبر می شود تصمیم می گیرد به نیویورک بازگردد تا پدر واقعی خودش را پیدا کند...