پس از اینکه زاتویکی در یک نبرد زخمی می شود، توسط یک دختر جوان و پدرش پرستاری می شود و بهبودی اش باز می گردد. اکنون او به خانواده آنها مدیون است و برای جبران می خواهد از آنها در برابر ارازل و اوباش مراقبت کند...
گروهی از بازیگران سیار به شهری ساحلی در جنوب ژاپن وارد می شوند. "کوماجورو آراشی" رهبر سالخورده گروه به دیدار عشق قدیمی خود "اویوشی" و پسرش "کیوشی" می رود در حالیکه "کیوشی" تصور می کند او دایی اش است. بازیگر زن اصلی گروه "سومیکو" به او حسودی کرده و تصمیم به تحقیر رئیسش می گیرد...