یک کارآگاه پلیس نیویورک به همراهی استاد روانشناسی تلاش می کنند قاتلی را که زنان را در اطراف شهر تعقیب کرده و به قتل می رساند پیدا کنند...
"دکتر نورمن بویل" تحقیقات همکارش "دکتر پترسون" که پس از کشتن معشوقه خود اقدام به خودکشی کرده درباره "دکتر فرشتاین" را به دست می گیرد. او به همراه همسر و فرزندش به بوستون می رود تا در کلبه ای دورافتاده میان جنگل که متعلق به "دکتر پترسون" بود زندگی کنند. پسرش با دختری که فقط خودش می تواند ببیند دوست شده و آن دختر مرموز اخطار می دهد کلبه را ترک کنند...
در شهر نیویورک، در طی یک جلسه در آپارتمان ، مری وودهاوس دید آسیب زا از کشیشی به نام پدر توماس را تجربه می کند که خود را در گورستان روستایی به نام دانویچ حلق آویز می کند...
لیا و تینا دو دختر زیبا هستند که با هم آشنا می شوند و متوجه می شوند که شباهت های زیادی با هم دارند. آنها هر دو جوان، زیبا و خشمگین هستند، بنابراین تصمیم میگیرند به رم بروند تا کمون نازاریوتا را پیدا کنند،