دهکده اي دور افتاده در تپه اي پايين کوه ناراياما. آخر زمستان، قرن نوزدهم. مردم دهکده دچار قحطي شده اند و مطابق رسوم، پسر بزرگ خانواده بايد والدينش را در هفتاد سالگي به قله ي کوه ناراياما برساند تا در آن جا از گرسنگي بميرند. اما «اورين» (ساکاموتو) در شصت و نه سالگي هم چنان سرحال است.
وقتی "جک" از ساقه لوبیا بالا می رود،خود را در قلعه ای عجیب به همراه شاهزاده ای عجیب،مردمی که تبدیل به موش می شوند،جادوگری شرور که می خواهد ملکه شود و پسر او که یک غول است،می یابد."جک" باید از شاهزاده در مقابل نقشه های شیطانی ملکه محافظت کند...