«استيون» (راسل) و «برايان مکافري» (بالدوين)، پسران يک آتش نشان شيکاگويي هستند که هنگام انجام وظيفه جانش را از دست داده است. «استيون» معتقد است «برايان» نمي داند که براي ماندن در اين حرفه، چه زحمت ها بايد کشيد و چه جان فشاني ها بايدکرد. «برايان» را به بخشي «بي خطر» انتقال مي دهند و مأمور مي شود به مأمور تحقيق اداره، «دانلد ريمگيل» (دنيرو) که سعي دارد از چند و چون يک سلسله آتش سوزي سر در بياورد، کمک کند...
دو زندانی از زندان مخوفی در آلاسکا میگریزند که با قطارهای سوختی از آن منطقه فرار کنند غافل از اینکه لوکوموتیو ران سکته کرده و قطار از کنترل خارج شده و با سرعتی مرگبار در حرکته به سوی نابودیست و دسترسی به کابین کنترل بسیار مشکل و تقریبا غیر ممکن است...
با زیرنویس چسبیده
«جوئل» ( کروز ) جواني است صاف و ساده با آرزوهايي بزرگ براي آينده اش که با پدر ( پراير ) و مادر ( کارول ) مصلحت انديش و معقولش در حومه ي شيکاگو زندگي مي کند. پدر و مادر به سفر مي روند و «جوئل» شروع مي کند به لذت بردن از تنهايي و آزادي اش در خانه ي شيک و خالي.
"هنک" و "فرانی" به نظر نمی رسد دیگر بتوانند با هم زندگی کنند. پس از پنج سال با هم بودن، در روز سالگرد آغاز رابطهشان آنها از یکدیگر جدا می شوند و...