داستانی عاشقانه کمیکی درباره پیرمردی که باید این را بپذیرد سن او دیگر خالی از عشق و عاشقی است و ارزش قبل را ندارد...
چکاسلواکی، سال 1963. "جان دایت" پس از پانزده سال از زندان آزاد می شود. او به دهکده ای متروک نزدیک مرز آلمان می رود. بوسیله فلشبک ها او داستان خود را بازگو می کند...
"ادا" ده ساله به همره دوستش "توندا" در روستای کوچکی خارج از پراگ زندگی می کنند. کلاس درس آنخا بسیار شلوغ و بی نظم بوده و "ایگور" خشن جایگزین معلم ساکتشان می شود. او بسیار سختگیر است اما علاقه زیادی به زنان جوان دارد...