جک که به دلیل مصرف مواد مخدر مدتی را در زندان گذراند، میخواهد به همسر آلما ثابت کند که آدم جدیدی شده است. به جک شغلی مبنی بر نگهبانیِ یک معدن قدیمی پیشنهاد میشود و او بدون کوچکترین سوالی این شغل را می پذیرد، اما چیزی که جک از آن خبر ندارد، مرموز و خطرناک بودن این معدن است...
یک نویسنده بعد از اینکه همسر و فرزندش را از دست می دهد، تصمیم می گیرد به شهر بارسلونا در اسپانیا برود تا برادر و پدر بیمارش را که چندان امیدی به بهبودی اش نیست ببیند. اما در این شهر متوجه می شود که تمام اتفاقات عجیب و غریبی که تاکنون در زندگی اش رخ داده به نوعی به ساعت 11:11:11 در هر روز مربوط می شود و ....