سیلویا و ادی در آمستردام زندگی خوب و خوشی دارند. آنها دارای دو فرزند هستد. ادی با کار و کاسبی ای که در فروش مواد بدست آورده وضع مالی خانواده را سروسامان داده است. ولی پس از حمله ی ناگهانی پلیس ها همه چیز تغییر می کند و سیلویا تصمیم میگرد که محل زندگیشان را ترک کند ولی ادی که می داند اطلاعات زیادی که سیلویا دارد می تواند خطرناک باشد مانع رفتن او می شود...
داستان در مورد یک تیم اکتشاف هلندی می باشد که با کشتی می خواهند راهی شمال آسیا شوند، اما شرایط آب و هوایی زیاد با آنها میانه خوبی ندارد و آنها را به چالش های مختلف می کشد...