زمانی در زندگی فرا می رسد که مردم ، ناتوان به نظر می رسند و هر چه تلاش کنید، هیچ چیز درست نمی شود. چنین چیزی برای لری باروز که در زندگی گم شده بود اتفاق افتاد...
" ویل" پسری از محله فقیر نشین "فیلی" است که توسط مادرش برای زندگی به خانه یکی از اقوام ثروتمند خود در "بل ار" فرستاده می شود. خانواده "بنک" یکی از ثروتمند ترین خانواده های منطقه هستند که در خانه مجلل خود زندگی می کنند. ولی ورود "ویل" نظم اشرافی که در این خانه حاکم بود را به هم می زند. او که بچه خیابان و موزیک رپ و رفص و آواز است با دیگر افراد خانه از بچه ها گرفته تا والدین تفاوت زیادی دارد. شیوه حرف زدن او شیوه خیابانی و رنگین پوستیست در جایی که خانواده "بنک" بسیاری از کلمات و رفتار "ویل" را بسیار وقیحانه می نامند. با گذشت زمان این دو نوع طرز فکر و دیدگاه بیش از پیش به هم نزدیک می شوند ولی رفتارهای این جوان پرشور در این خانواده اشرافی همچنان مایه خنده هست.
یک راننده تاکسی در یک مسابقهی اسب سواری شرط بندی میکند و جایزه ارزشمندی برنده می شود، اما مشکل اینجاست که او دیگر نمی تواند دست از شرط بندی بردارد...
«ایروین فلچ» خبرنگاری است که با جان و دل برای حرفه اش مایه می گذارد. او با مقاله های خاص خودش باعث رسوایی عده زیادی از کله گنده ها شده است...
با زیرنویس چسبیده
جشن تولد شانزده سالگی «سامانتا» آنطور که او برنامه ریزی کرده پیش نمی رود و اتفاقاتی رخ می دهد که این روز را تبدیل به بدترین روز زندگی او می کند...
بيست سال پيش در کيپ کاد. «آلن بائر» پسر بچه ي هشت ساله، از قايق به درون آب پرت مي شود و پيش از نجات، يک پري دريايي را مي بيند. زمان حاضر، نيويورک. «آلن» (تام هنکس) که فکر مي کند نمي تواند عاشق شود، دوباره به کيپ کاد برمي گردد و بار ديگر پري دريايي (هانا) او را نجات مي دهد.