یک پدر که به بیماری آگورافوبیک مبتلاست (کسی که از فضاهای باز می ترسد) با یک کشیش مرتد همراه می شود تا دخترش را از چنگال یک باند از بچه های وحشی نجات دهد اما…
"جکی" به عنوان اپراتور دوربین مدار بسته کار می کند.هر روز او به گوشه ای از دنیای کوچک چشم می دوزد و از مردمی که زیر دیدگان او قرار دارند محافظت می کند.یک روز مردی در مانیتور او ظاهر می شود،مردی که او فکر می کرد هیچگاه نخواهد دید،مردی که او نمی خواهد بار دیگر ببیند.اما او هیچ چاره ای ندارد و باید با آن مرد روبرو شود...