رویای دیگو این است که دستاوردهای بازی های ویدیویی خود را به کاوش های زندگی واقعی تبدیل کند. او کودکی خلاق و کنجکاو، مخترع و رهبر گروه دوستانش است. دیگو تابستان را با دوستانش در کمپی که توسط پومپیلیو کالدرون، یک کاشف عجیب و غریب و مشهور اداره می شود، سپری خواهد کرد. در آنجا مدالیونی پیدا می کنند که متعلق به پولا، مادربزرگ دیگو بود.
با زیرنویس چسبیده
در ساحل وراکورز مکزیک، سباستین 17 ساله هتل ساعتی و دنج عموی خود را می گرداند. پس از مدتی با دختری آشنا می شود که...