معاون فرمانده پلیس (برندا جانسون) به علت داشتن تواناهایی های بسیار بالا به بخش قتل پلیس لس آنجلس منتقل میشود. توانایی ذاتی او خواندن ذهن مردم و گرفتن اعتراف باعث شده تا سخت ترین پروندها را به او واگذار کنند…
وقتی که دوست یک کاراگاه پلیس در یک ماموریت کشته می شود. او تصمیم می گیرد از سه فرزند او مراقبت کند بنابراین آن ها را به فرزند خانوادگی قبول می کند ولی حقوقش جوابگوی همه آن ها نمی شود بنابرین تصمیم می گیرد از یک قاچاقچی مواد مخدر پول بگیرد و …
وقتی "سی سی بلوم" اهل نیویورک و "هیلاری" همدیگر را در اقامتگاهی در آتلانتیک سیتی همدیگر را ملاقات می کنند دوستی چندین ساله بین آنها شکل می گیرد.آنها سالها از طریق نامه با هم در ارتباط بودند تا اینکه "هیلاری" که تبدیل به وکیل موفقی شده است به دیدن "سی سی" در نیویورک می شود...