لوکاس که به تازگی از زندان بیرون آمده، تصمیم می گیرد زندگی اش را تغییر داده و مانند یک شهروند نمونه رفتار کند. اما وقتی او توسط یک سارق در بانک به گروگان گرفته می شود، هیچ پلیسی باور نمی کند که او در ماجرا دست ندارد...
پاریس سال 1942. "لوکاس استینر" یهودی مجبور است کشور را ترک کند. همسر او "ماریون" که بازیگر است، تئاتر را مدیریت می کند. او تلاش می کند با اجرای نمایشی، تئاتر را زنده نگه دارد. او برای نقش اول "برنارد" را استخدام می کند. از طرفی در واقع "لوکاس" در زیرزمین آنجا مخفی شده است...